چگونه چشم های تو را شعر نکنم

...
چگونه چشم های تو را شعر نکنم؟
وقتی که واژگان غریب را هم
پناه می دهند به آرامش
چه برسد به دُرناهای بیتاب چشمان من!
چگونه شانه هایت را شعر نکنم
وقتی که شمعدانی ها را هم
به ضیافت آغوش می کشانند
چه برسد به سر کوچک من
در آن پهنای دلخواسته
چگونه کلامت را
لبخندت را
زنگ صدایت را
صدای پای آمدنت را
شعر نکنم
وقتی که تو اینگونه حواس شعرهایم را
پرت کرده ای؟

#بتول_مبشری
#گل #شمعدانی #منزل_تبریز
#چشم #شعر #واژگان #غریب #پناه #آرامش #دُرنا #بیتاب #شانه #ضیافت #آغوش #سر #کوچک #پهنا #دلخواسته #کلام #لبخند #زنگ #صدا #صدایت #حواس #پرت #بهار #خرداد
#چشمان_تو
#flowers
#flower
دیدگاه ها (۴)

...بازگرد ای بغض صحراگرد منباز گرما ده به بیت سرد منمن شب ظل...

...از معبر غروب جمعه، فقط با تو میتوان گذشت!دستم را بگیر و ا...

...قیاس کردم تو را با کوه، دیدم باشکوهتریقیاس کردم با گلها، ...

...وقتی تو آمدی؛شرق دلم به برق نگاهت مطلع هزاران خاطره شدلحظ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط