این بیکرانه

این بی‌کرانه،
زندانی‌ چندان عظیم بود
که روح، از شرم ناتوانی‌
در اشک پنهان می‌شد...!

#احمد_شاملو
#میکاپ
#مد
دیدگاه ها (۱)

میخواهم تو را از ناحیه‌ی گلو ببوسم درست از جایی که سالهابه ک...

یکی شانه خالی میکند؛دیگری می افتد،از ارتفاع چشمانِ کسی...نمی...

‌هر که پرسید دلت را چه کسی؟خیره ماندم به همانی که تویی...#مر...

#زیورآلات

بیاد بابامحمدم

«به نام او»وقت هایی که دلتنگی به قلبم چنگ می اندازند بی آنکه...

آیدای کوچولوی منآن‌قدر دوستت دارم که گاهی از وحشت به لرزه می...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط