🌾 از دل صـــحرا گذشتـم یک زمان
🌾 از دل صـــحرا گذشتـم یک زمان
🌸 ناگـــه، در گـرفـــت بادی وزان
🌾 زیر لـب با خـود می گفتـم توأمان
🌸 این ستم جاریـست از او بی گمان
🌾 از بـــخت سیــه، می ســوختــم
🌸 آسمــان را بـر زمینــش دوخــتم
🌾 این چه بـود! نازل کردی ای کریم؟
🌸 نبود جز این در سفرۀ لطفت، رحیم!
🌾 هر دم می بافــتم نـــیش تازه ای
🌸 ســاز می کــردم ســخن یاوه ای
🌾 می نواختـــم در گـــوش آسمان
🌸 نقـض می کــردم حریـــم آسمان
🌾 ناله هایـم آن زمان رونق گــرفت؟
🌸 کـه باد از مَزبلِه شــدت گــرفت؛
🌾 فضـا از بوی ناخوش، آکندِه گشـت
🌸 کفرگویی های من گسترده گشـت
🌾 تا که کــوتاه آمــدم، از خــستگی
🌸 گشتــم خــارج از مــدار بنـدگی
🌾 باد نقمت بــی امــان، مـی وزیــد
🌸 آتـش دل، دمـــادم مـی گـــزیــد
🌾 از عــزم تفــرّج، گشتـــم منصـرف
🌸 سـوی منزل کــردم راه را منحـرف
🌾 علفــزاری موج می زد در مسیــــر
🌸 بـوی نَکهَـت، کرد مشامم را اسیـــر
🌾 عطسِۀ سوسن و زَنبَق، مَستَم کرده بود
🌸 فارغ از هــــر درد و رنجــم کرده بود
🌾 فضـا از بـــوی خوش، آکندِه گــشت
🌸 پرنــدۀ درون مــن بالنـــده گــشت
🌾 پُـتکِ هشیــاری بر مغــزم بکوفـــت
🌸 هر چه غفلت بود را یکجـا بروفـــت
🌾 لحظه ای کـــردم خــود را خـــطاب
🌸 که چرا این قدر گفتــم من ســـراب؟
🌾 رحمــت یــزدان، یکســـان مـی وزد
🌸 در دلِ مَزبـلِه و بوســتان، مـی چــرد
🌾 از یکــی بـــوی تعفّــن، مـی خــزد
🌸 از یکــی بـــوی نَکهَـت، مـی چـمد
🌾 من بســـان مزبـله بــودم، آن زمــان
🌸 می پراکندم، بـوی ناخوش در جــهان
🌾 این درون توســت که موزون نیســت
🌸 ور نه حق را با کـسی، کینـه چیســت؟
🌾 فعل او در هــر زمان رحمــت بـُوَد
🌸 قانـــون او از تبصـــره خالـی بُوَد
🌾 شرط جذب رحمتش، پالایــش اسـت
🌸 آدمی تنهـا با خدایـش، دلخوش اسـت
🌾 هست بزرگترین دشمن تـو، نفس تـو
🌸 این نگفتـــم مـن، بگفتــــا رب تـو
🌾 گـر خواهـی از غــم دنیــــا، فــراغ
🌸 افسـار نفس را باید گیــری، ســراغ
🌾 مـی وزد نسیــم رحمـت، دائمـــــاً
🌸 گر نگیـرم بهـــره ای، ای وایِ مَــن
🌾 لنگر قافیه را رهـــا کن، ای سلیــم
🌸 در بحــــر معنـــی جـــو، دُرِّ یتیــم
🌾 واژه هایم درسِ حکمـت مـی دهـند
🌸 بر دل محـــزون، طـراوت مـی دهـند
🌾 ترکه هایش، بــوی رحمـت می دهـند
🌸 بر دل غافـــل، هدایــت می نهــــند
Telegram.me/akhere_zaman1
@gallerymazhabi
🌸 ناگـــه، در گـرفـــت بادی وزان
🌾 زیر لـب با خـود می گفتـم توأمان
🌸 این ستم جاریـست از او بی گمان
🌾 از بـــخت سیــه، می ســوختــم
🌸 آسمــان را بـر زمینــش دوخــتم
🌾 این چه بـود! نازل کردی ای کریم؟
🌸 نبود جز این در سفرۀ لطفت، رحیم!
🌾 هر دم می بافــتم نـــیش تازه ای
🌸 ســاز می کــردم ســخن یاوه ای
🌾 می نواختـــم در گـــوش آسمان
🌸 نقـض می کــردم حریـــم آسمان
🌾 ناله هایـم آن زمان رونق گــرفت؟
🌸 کـه باد از مَزبلِه شــدت گــرفت؛
🌾 فضـا از بوی ناخوش، آکندِه گشـت
🌸 کفرگویی های من گسترده گشـت
🌾 تا که کــوتاه آمــدم، از خــستگی
🌸 گشتــم خــارج از مــدار بنـدگی
🌾 باد نقمت بــی امــان، مـی وزیــد
🌸 آتـش دل، دمـــادم مـی گـــزیــد
🌾 از عــزم تفــرّج، گشتـــم منصـرف
🌸 سـوی منزل کــردم راه را منحـرف
🌾 علفــزاری موج می زد در مسیــــر
🌸 بـوی نَکهَـت، کرد مشامم را اسیـــر
🌾 عطسِۀ سوسن و زَنبَق، مَستَم کرده بود
🌸 فارغ از هــــر درد و رنجــم کرده بود
🌾 فضـا از بـــوی خوش، آکندِه گــشت
🌸 پرنــدۀ درون مــن بالنـــده گــشت
🌾 پُـتکِ هشیــاری بر مغــزم بکوفـــت
🌸 هر چه غفلت بود را یکجـا بروفـــت
🌾 لحظه ای کـــردم خــود را خـــطاب
🌸 که چرا این قدر گفتــم من ســـراب؟
🌾 رحمــت یــزدان، یکســـان مـی وزد
🌸 در دلِ مَزبـلِه و بوســتان، مـی چــرد
🌾 از یکــی بـــوی تعفّــن، مـی خــزد
🌸 از یکــی بـــوی نَکهَـت، مـی چـمد
🌾 من بســـان مزبـله بــودم، آن زمــان
🌸 می پراکندم، بـوی ناخوش در جــهان
🌾 این درون توســت که موزون نیســت
🌸 ور نه حق را با کـسی، کینـه چیســت؟
🌾 فعل او در هــر زمان رحمــت بـُوَد
🌸 قانـــون او از تبصـــره خالـی بُوَد
🌾 شرط جذب رحمتش، پالایــش اسـت
🌸 آدمی تنهـا با خدایـش، دلخوش اسـت
🌾 هست بزرگترین دشمن تـو، نفس تـو
🌸 این نگفتـــم مـن، بگفتــــا رب تـو
🌾 گـر خواهـی از غــم دنیــــا، فــراغ
🌸 افسـار نفس را باید گیــری، ســراغ
🌾 مـی وزد نسیــم رحمـت، دائمـــــاً
🌸 گر نگیـرم بهـــره ای، ای وایِ مَــن
🌾 لنگر قافیه را رهـــا کن، ای سلیــم
🌸 در بحــــر معنـــی جـــو، دُرِّ یتیــم
🌾 واژه هایم درسِ حکمـت مـی دهـند
🌸 بر دل محـــزون، طـراوت مـی دهـند
🌾 ترکه هایش، بــوی رحمـت می دهـند
🌸 بر دل غافـــل، هدایــت می نهــــند
Telegram.me/akhere_zaman1
@gallerymazhabi
۱.۳k
۲۱ بهمن ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.