همین دیشب بود که پاییز جانم درهر ثانیه از من رد شد و گذشت

همین دیشب بود که پاییز جانم درهر ثانیه از من رد شد و گذشت. برگ های رقصان پاییز از دور نظاره گر چشمانم بودند و آرام می نگریستند تا ببینند چگونه برایشان دست تکان می دهم کم کم پاییز کوله بارش را جمع کرد و همراه مهر و آبان و اذر رفت و من به راهی که رد پاهای او در ان به جامانده بود نگاه کردم و زیر لب گفتم خداحافظ پاییز طلایی من🍂 🍁 💚 ! و آنجا بود که زمستان کوله بار سرد خود را بر زمین گذاشت .کوله بار او پر از برف و پر از ترانه های برفی بود چشمانم را بستم و با لبخند گفتم سلام زمستان جان خوش آمدی💙 💙
دیدگاه ها (۵)

قصد جانم کرده ای جانم فدای قصد تو💗 .فدات بشم من عشق جان😍 😍 ...

جان تویی دلبر تو باشی💝 😍 ای جااانم من ضعف کردم اخه واست دل...

تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن استای به فدای چشم تو این چه ...

پرتو رویش چو میتابد ز دورآفتاب از شرم پنهان میشود✨ 💗 ای جاا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط