خیرت به دیگران هم برسد.
روزی دانایی با قطار در حال سفر بود که ناگاه لنگه کفشش از پایش به بیرون قطار افتاد.
با سرعت لنگه دیگر را نیز به بیرون انداخت.
مردم که متعجب شدند از وی دلیلش را پرسیدند.
گفت: لنگه کفش برایم بیمصرف است. اما اگر کسی هر دو را پیدا کند، به طور قطع خیلی خوشحال میشود.
#خیر
#خیر
با سرعت لنگه دیگر را نیز به بیرون انداخت.
مردم که متعجب شدند از وی دلیلش را پرسیدند.
گفت: لنگه کفش برایم بیمصرف است. اما اگر کسی هر دو را پیدا کند، به طور قطع خیلی خوشحال میشود.
#خیر
#خیر
۴۸۸
۲۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.