حسمکنممشناسمت

#حس_مکنم_مےشناسمت !
از لابه‌لای #خاطرات یخ زده‌ام آمده‌ای...
انگار در انتهای #تـــــرانه_هایے دمیده‌ای
که سال‌هاست در گلوگاه #دلــــم انبار شده است......

#مےشناسمت_آرے !
تو همانی که با تو #قــــدم به ماورای
هر چه که هست می‌گذاشتم.....
و طنین #مهربانــےات را در دلم می‌شنیدم......

#مےشناسمت_به_یقین !
از ابتدای خلقت #عشــــق می‌شناسمت.......
همان زمانی که دلم
به حضور پرحرارتت #گواهـــے می‌داد......

#مےشناسمت_آرے !
از نجوای عمیق #دلـــــت می‌شناسمت.....
وقتی می‌گویی #بـانــــو .....
وقتی می‌گویی #عـــزیـــز .....
وقتی از #دلتنگــــےهایت می‌گویی.........

#خوب_مےشناسمت !
تمام این سال‌ها دلم از من #نشانـــے تو را می‌گرفت......
در فراسوی #مـــــــرزهاے دلم....... 
#هـمـیـشـه_دوسـتـتــــــ_مےداشـتــم ........
و دوستی و عشق بعید #تـــــو
مرا شوریده‌سر می‌کرد..........

#مےشناسمت_به_عشـــــق !
زندگی آنقدر مه‌آلود بود که ما یکدیگر را در عبورها #گــــم کردیم
اما حالا که قطرات مهربان باران تن #ذهـــــنم را می‌شوید.........
آینه #وجــــــودت برایم شفاف‌تر می‌شود....... 

#و_من_بیشتر_از_همیشه_مےشناسمت ❤ ......


#عاشقانه
دیدگاه ها (۲)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط