وانشات
نامجون:
آت به دختر خیلی خوشگل بود با چشمانی همانند دریا ، لب هایی به رنگی گل سرخ ، موهایی سیاه مثل تاریکی شب (شبیه داستان سفید برفی شد 🤣🤣😂😂) اون توی ایران زندگی میکردم و جزو خانواده پولدار محسوب میشدن .
یک روز مادرش صداش کرد
مادر آت :آت سریع وسایلتو جمع کن میخوایم بریم یک کشور دیگه
آت ( با نگرانی) :چرا مگه چی شده ؟
مادر آت:حالا تو نگران نباش فقط به خاطر یک استثنا شغلی داریم می ریم .
آت :باشه حالا کدوم کشور میخوایم بریم ؟
مادر آت :میخوایم بریم کره جنوبی ،سئول
آت باشه ای گفت و وسایلش رو به سرعت برق و باد جمع کرد ( آت بی تی اس رو نمیشناسه)
آن ها سوار هواپیما شدن و به سئول رفتند
آنها به سمت خانه ای که خریده بودند رفتند و خوابیدند
فردا آت :مامان مامان مامان مامان
مادر آت :چته تو اول صبی
آت :میشه برم بیرون تا شب نیام میخوام اینجا رو ببینم تلوخودا
مادر آت :باشه هر طوری که دوست داری
آت به بیرون رفت داشت قدم میزد و از سوپری ها هم تا میتونست خرید کرد
شب بود آت رفت یک کافه پیدا کرد معلوم چیزایی که تو کافه میفروختن خیلی خیلی گرون بود چون هیچ کس اونجا نبود
آت به اونجا رفت و ــــــــــــــــ
و ــــــــــــــــــــ رو سفارش داد (هر چیزی که می خواین رو بزارین)
نشسته بود و داشت با گوشیش ور میرفت که یهو صدای هووووو شنید سرشو که بلند کرد دید که ...
پارت دوم رو فردا میزارم ترو خدا لایک یادتون نره من دارم زحمت میکشم بعضیا میخونن با این حال که دوسش دارن ولی لایک نمیکنن بعضیا هم کپی میکنن
حداقل میخواین کپی کنید بهم بگید لطفاً
ممنونم ازتون شبتون خوش 😉😉♥️♥️😘😘
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.