کشتمش احساس را تا دل نبندد پای تو

کُشتمش!  احساس را، تا دل نبندد پای تو
تا نشيند هی‌ نگويد قصه‌ی‌ زيبای‌ تو
دیدگاه ها (۰)

هر چه‏به جز خيالِ او‏قصد حريمِ دل كند‏ دَر نگشايمش به رو،‏از...

او را همچون سرزمینی از پیش تعین شده از آن خود کرد و بر

کجا بودی که دیشب تا سحر ؛در فکر گیسویت دلم خواب پریشان دید و...

از خودم برایت بگویم؟ از خانه، از خیابان، شهر، صدای پایِ ما، ...

دلم هوای توکرده.......

احساس میکنم تو واقعیت پینکی پای بودم.........

قصه ی منو غم تو....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط