ظهر بود

🌱🍒ظهر بود
ابتدای خدا بود
ریگ زار عفیف
گوش می کرد،
حرف های اساطیری آب را می‌شنید
آب مثل نگاهی به ابعاد ادراک

لک لک
مثل یک اتفاق سفید
بر لب برکه بود
حجم مرغوب خود را
در تماشای تجرید می‌شست

چشم
وارد فرصت آب می‌شد
طعم پاک اشارات
روی ذوق نمک زار از یاد می‌رفت

باغ سبزِ تقرب
تا کجای کویر
صورت ناب یک خواب شیرین؟

ای شبیهِ مکث زیبا
در حریم علف های قربت
در چه سمت تماشا
هیچِ خوشرنگ
سایه خواهد زد؟....

کی انسان
مثل آوازِ ایثار
در کلام فضا کشف خواهد شد؟!

ای شروع لطیف!
جای الفاظ مجذوب ، خالی!🌱🍒



#سهراب_سپهری

🍃🌸
دیدگاه ها (۲)

دستی مرا هل داده است وتمام زندگی منظره ایست که درسقوط می بین...

به شب سلامبه #تو سلام، به غمهای پنهان در بغضهای فرو خفته سلا...

🌱🍒می‌خواهم و می‌خواستمت تا نفسم بودمی‌سوختم از حسرت و عشقِ ت...

🌱🍒چشم تو خواب می رودیاکه توناز می کنی🌱🍒

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط