httpwwwnegahdlcomDAFDADD
http://www.negahdl.com/1393/01/20/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%84%D9%88%D8%AF-%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D8%AD%D8%B3%D8%B1%D8%AA-%D8%A2%D8%BA%D9%88%D8%B4-%D8%AA%D9%88-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%AC%D8%A7%D9%88%D8%A7%D8%8C%D8%A7.html/
خلاصه:
داستان درباره ی دختری به نام پانته آ ست که عاشق پسری به نام کیارشه اما داستان از اونجایی شروع میشه که پانته آ متوجه میشه که کیارش به خواهرش پریسا علاقه منده و برای خواستگاری از پریسا پا به خونه ی اونها میذاره اما طی جریاناتی کیارش مجبور میشه که پانته آ رو به عقد خودش در بیاره و…….پایان خوش
قسمتی از متن رمان:
بازوشو خیلی سریع کشیدم ، تعادلش رو از دست داد و تو بغلم افتاد . یه دستم رو دور کمرش حلقه کردم و با اون یکی دستم شالش رو برداشتم و به موهای بلندش چنگ انداختم ، لبم رو روی لبش گذاشتم و با بی صبری مشغول مزه کردن لباش شدم . پانته آ با بی قراری سعی کرد خودشو عقب بکشه . واقعا فکر می کرد که می تونه جلوی منو بگیره ؟! به سینه ام مشت زد . حلقه ی دستام رو محکم تر کردم و بیشتر به خودم فشردمش و به کارم ادامه دادم . طعم لباش آرومم می کنه . پانته آ کم کم خسته شد و دست از تلاش برداشت . خیلی طول کشید تا آروم بشم ، تمام این مدت حتی برای یه لحظه ی کوتاه هم لبم رو از رو لبش برنداشتم ……….بالاخره نوک زبونم رو روی لباش کشیدم و با اکراه یه کم فاصله گرفتم . پیشونیم رو روی سرش گذاشتم و مشغول بو کردن موهاش شدم . بدنش زیر دستام می لرزید و نفسای تند و بریده بریده اش به گردنم می خورد … قلب من آروم شده بود
اینم رمانی که خواسته بودید
خلاصه:
داستان درباره ی دختری به نام پانته آ ست که عاشق پسری به نام کیارشه اما داستان از اونجایی شروع میشه که پانته آ متوجه میشه که کیارش به خواهرش پریسا علاقه منده و برای خواستگاری از پریسا پا به خونه ی اونها میذاره اما طی جریاناتی کیارش مجبور میشه که پانته آ رو به عقد خودش در بیاره و…….پایان خوش
قسمتی از متن رمان:
بازوشو خیلی سریع کشیدم ، تعادلش رو از دست داد و تو بغلم افتاد . یه دستم رو دور کمرش حلقه کردم و با اون یکی دستم شالش رو برداشتم و به موهای بلندش چنگ انداختم ، لبم رو روی لبش گذاشتم و با بی صبری مشغول مزه کردن لباش شدم . پانته آ با بی قراری سعی کرد خودشو عقب بکشه . واقعا فکر می کرد که می تونه جلوی منو بگیره ؟! به سینه ام مشت زد . حلقه ی دستام رو محکم تر کردم و بیشتر به خودم فشردمش و به کارم ادامه دادم . طعم لباش آرومم می کنه . پانته آ کم کم خسته شد و دست از تلاش برداشت . خیلی طول کشید تا آروم بشم ، تمام این مدت حتی برای یه لحظه ی کوتاه هم لبم رو از رو لبش برنداشتم ……….بالاخره نوک زبونم رو روی لباش کشیدم و با اکراه یه کم فاصله گرفتم . پیشونیم رو روی سرش گذاشتم و مشغول بو کردن موهاش شدم . بدنش زیر دستام می لرزید و نفسای تند و بریده بریده اش به گردنم می خورد … قلب من آروم شده بود
اینم رمانی که خواسته بودید
- ۲.۹k
- ۰۱ اسفند ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط