پارت ٩
پارت ٩
_____________________________________________
هانما:جوجه اونو بزار کنار
ا/ت:من جوجه نیستم
میکیه بدبخت اون پشت با قیافه ای وادفاز مانند ایستاده.
هانما:بت میگم اونو بزار کنار تا مثل اون موقع باهات رفتار نکردم لیدی (اره همونی که فکر میکنین😈)
ا/ت:خفه شو تیر چراغ برق متحرک
هانما:با کی بودی لیدی
ا/ت بدون توجه به هانما اسلحشو کذاشت کنار و بی توجه به راهش ادامه داد و رفت
(پیش هانما)
هانما:اه نباید اون موقع اینکارو باهاش میکردم
همینجوری داشتم با خودم حرف میزدم یهو همه جا سیاه شد.
وقتی چشمامو باز کردم روی یه صندلی نشته بودم و دستام از پشت بسته بود.
از دید هانما:یکی اومد داخل که صورتش رو با ماسک پوشونده بود و یه هودی تنش بود که کلاهش رو رو سرش انداخته بود قدشم زیاد بلند نبود از اندامش معلوم بود که دختره(استغفرالله به کجا نگاه میکنی)
اون دختره که اومد داخل:پس شوجی هانما تویی رئیس دستور داد تا تورو بیاریم اینجا
هانما:شماها کی هستین؟
____________________________________________
ادامه دارد.....
_____________________________________________
هانما:جوجه اونو بزار کنار
ا/ت:من جوجه نیستم
میکیه بدبخت اون پشت با قیافه ای وادفاز مانند ایستاده.
هانما:بت میگم اونو بزار کنار تا مثل اون موقع باهات رفتار نکردم لیدی (اره همونی که فکر میکنین😈)
ا/ت:خفه شو تیر چراغ برق متحرک
هانما:با کی بودی لیدی
ا/ت بدون توجه به هانما اسلحشو کذاشت کنار و بی توجه به راهش ادامه داد و رفت
(پیش هانما)
هانما:اه نباید اون موقع اینکارو باهاش میکردم
همینجوری داشتم با خودم حرف میزدم یهو همه جا سیاه شد.
وقتی چشمامو باز کردم روی یه صندلی نشته بودم و دستام از پشت بسته بود.
از دید هانما:یکی اومد داخل که صورتش رو با ماسک پوشونده بود و یه هودی تنش بود که کلاهش رو رو سرش انداخته بود قدشم زیاد بلند نبود از اندامش معلوم بود که دختره(استغفرالله به کجا نگاه میکنی)
اون دختره که اومد داخل:پس شوجی هانما تویی رئیس دستور داد تا تورو بیاریم اینجا
هانما:شماها کی هستین؟
____________________________________________
ادامه دارد.....
۲۰۳
۱۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.