من و تو توی خیابانی و باران مثلا

.
من و تو ، توی خیابانی و باران... مثلا
خلوتِ دنجی و یک گوشۀ دالان... مثلا

من و یک ، سیر تماشای تو کردن ، آرام
بی سخن از لب و گیسوی پریشان ، مثلأ 

تو به من، فکرنکن... من به لبت فکرکنم
فکر بدنیست که... نه بیشتر ازآن ، مثلأ 

تو بگویی که چه سیگار تو بدبوست ولی 
من بگویم نَفَست ، قمصرکاشان ... مثلأ 

تو بپرسی : چه کسی توی خیالت داری
؟ من بگویم:"تو"؛ کسی نیست به قرآن،مثلأ

بغض کردم که مگر می شود آیا روزی 
من و تو، توی خیابانی و باران ، مثلأ
دیدگاه ها (۱۰)

پدرم هی وصیت کرد که عاشق نشومتو چه کردی که به گور پدرم خندید...

خیلی تند رفت ، کودکی هایم با آن دوچرخه قراضه اش کاش ...‌ ‎‌‌...

دلمیک اتفاق می خواهدیـک تـماس نـا آشنـابـا بـی مـیلی تمام جو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط