در مسجد عشق رفته بودم به نیاز

در مسجد عشق رفته بودم به نیاز

گفتند: اذان بگو، من از او گفتم
دیدگاه ها (۱)

لب‌هایمان شبیه دو آتش زنه است ومست روشن کند جرقۀ تندش اجاق م...

تو آن بایدیکه روز به بهانه‌ات زیباست..

هر صبحزِ عشق تو این عقل شود شیدا...

خنده‌ی زیبای توشیرین‌تر از یک حبه قندای فدای خنده‌هایتجان من...

در مسجد عشق رفته بودم به نماز

.گفت : از حالت بگو؟ گفتم:دلی ویران ، سری حیران، غمی پنهان،تن...

ساعت اذان واقعا علمیه

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط