مینویسم

مینویسم...
براے قلبے ڪہ شڪست...
ودستے ڪہ دیگرتوان نوشتن ندارد...
و ذهنے ڪہ دیگر یاراے فڪر ڪردن نداشت...
مینویسم..
ازسرابے ڪہ همہ هستے ام را بہ یغما برد...
و از طوفانے ڪہ خانہ آرزوهایم راویران ساخت...
خانہ اے ڪہ خراب شد ڪاخ آرزوهایم بود...
مینویسم...
ازبغض..
ازسڪوت..
ازهرآنچہ باید بشڪند..
و شڪستہ شد .....
و هنر هیچ بند زنے اون رو بند نزد....
مینویسم...
از دردهاے التیام نیافتہ...
ازبغض هاے بے صداشڪستہ...
از خفقان در گلو ماندہ .....
مینویسم...
ازتنهایے...
از خودم💔

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌
دیدگاه ها (۱)

سـریـع تـریـن نـقـاشـﮯ بـود ڪه دیـدم در یڪ چـشـم بـه هـم زد...

تکیـــه بـــده...امـــا...به شونـــه هــای کســـــی کــه ......

دیگر از رفتنت گله‌اے ندارمآن‌قدر دور شده‌اے ڪه من را یادت نی...

گاهی وقتا بی لیاقتی بعضیا باعث میشه آدم تو مهربون بودن با آد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط