عففف این امتحانا انقدر دهنمو آسفالت کردن مجبورم هفته ای پ
عففف این امتحانا انقدر دهنمو آسفالت کردن مجبورم هفته ای پارت بدم
هعییییی.
همین عربی و ریاضی رو بدم دیگه میتونم هرروز پارت بدم😂
اوکی بریم برای پارت سوم
_______________________
از زبون سنجو
سنجو:ما...مایکی
مایکی:یوو سنجو:)
(محض اطلاعتون بگم یادتون نرفته باشه مایکی لاین بونتن/بانتن ئه)
نمیدونم چرا ولی نمیتونستم جلوی مایکی بایستم با هرکس بزرگتر یا کوچیکتر خودم دعوا میکردم جوابای سر بالا میدادم برام مهم نبود ازم قوی ترن یا نه همشونو جوری میزدم که خودشون به غلط کردن می افتادن ولی مایکی فرق داشت
اون....اون یه جوری بود که اصلا نمیتونستم جوابشو بدم جلوش درست حرف نمیزدم و کلا یه طوری میشدم
مایکی:میدونم فرمانده ی گنگی ولی بازم دختری خطرناکه بیای بیرون
سنجو:نا...نانی؟ من میتونم..از خودم دفاع کنم
مایکی:عه؟ که اینطور پس میتونی
لحن حرف زدنش یا جوری بود داشت حرفایی که خودم زدم رو دوباره با یه لحن دیگه تکرار میکرد. چیز خاصی نبود ولی یهویی ریندو رو صدا کرد
مایکی:اوی ریندو
تا به خودم اومدم دیدم ریندو دستامو از پشت گرفته و نمیزاره تکون بخورم یهو ران هم اومد تو دستش یک چاقو بود نزدیکم شد
سنجو:اوی اوی نیا نزدیک
مایکی:سنجو؟ خودت نبودی که گفتی میتونی از خودت دفاع کنی؟
یعنی چی؟ قصدشون چی بود چرا میخواستن بهم آسیب بزنن
ران نزدیک تر شد بهم و آروم آروم چاقو رو گذاشت روی شکمم داشت فشار میداد که با پام محکم زدم رو پاش
سنجو:آییی ولم کنین عوضیا
ریندو دستمو محکم تر گرفت ران بلند شد
ران:هوف دختر سرسختی هستی
سنجو:هایتانی بیای نزدیکم واقعا میگم کاری__
ریندو:چیکار میخوای بکنی؟
اوم....واقعا کاری نمیتونستم بکنم
داشتم همینجوری فکر میکردم که یهو دیدم واکاسا داره از اونور پارک جلوی خونه میدوئه و منو دیده
مایکی تچی زیر لب گفت و ادامه داد
مایکی:مینا بریم...سنجو دعوای فردا رو یادت نره خانومی که میتونی از خودت دفاع کنی
ریندو ولم کرد و من افتادم روی زمین
واکاسا رسید بهم بغلم کرد
واکاسا:س..سنجو خوبی؟ گومن دیر کردم باید پیشت میموندم
سنجو:..من...من خوبم واکاسا حداقل...الان یه دلیلی پیدا کردم که بزنم دهن هاروچیو با اون گنگ مسخرشون رو صاف کنم
(واکاسا)
رفتار سنجو تغییر کرده بود
نمیدونم چه بلایی سرش اومده بود ولی هیچ ردی از زخم یا چیزی نیست
هایتانی ها و مایکی ام اصلا اهل تجاوز کردن نیستن پس چجوری روحیه ی سنجو انقدر یهویی عوض شد و اینکه سانزو اصلا اینجا نبود
*صبح روز بعدش*
واکاسا:سنجو...سنجو بیدار شو باید بریم
سنجو:ها؟ کجا...واکاسا بذار بخوابمممم
واکاسا:سنجو خیر سرت رهبر گنگی پاشو همه ی بچه ها پایینن
سنجو:واااااااااایییییی یادم رفته بود لباسام...لباسام کجاستتتتتتتتت
واکاسا:هیسسس آروم باش اونجان
_______
ادامه دارد:)))
هعییییی.
همین عربی و ریاضی رو بدم دیگه میتونم هرروز پارت بدم😂
اوکی بریم برای پارت سوم
_______________________
از زبون سنجو
سنجو:ما...مایکی
مایکی:یوو سنجو:)
(محض اطلاعتون بگم یادتون نرفته باشه مایکی لاین بونتن/بانتن ئه)
نمیدونم چرا ولی نمیتونستم جلوی مایکی بایستم با هرکس بزرگتر یا کوچیکتر خودم دعوا میکردم جوابای سر بالا میدادم برام مهم نبود ازم قوی ترن یا نه همشونو جوری میزدم که خودشون به غلط کردن می افتادن ولی مایکی فرق داشت
اون....اون یه جوری بود که اصلا نمیتونستم جوابشو بدم جلوش درست حرف نمیزدم و کلا یه طوری میشدم
مایکی:میدونم فرمانده ی گنگی ولی بازم دختری خطرناکه بیای بیرون
سنجو:نا...نانی؟ من میتونم..از خودم دفاع کنم
مایکی:عه؟ که اینطور پس میتونی
لحن حرف زدنش یا جوری بود داشت حرفایی که خودم زدم رو دوباره با یه لحن دیگه تکرار میکرد. چیز خاصی نبود ولی یهویی ریندو رو صدا کرد
مایکی:اوی ریندو
تا به خودم اومدم دیدم ریندو دستامو از پشت گرفته و نمیزاره تکون بخورم یهو ران هم اومد تو دستش یک چاقو بود نزدیکم شد
سنجو:اوی اوی نیا نزدیک
مایکی:سنجو؟ خودت نبودی که گفتی میتونی از خودت دفاع کنی؟
یعنی چی؟ قصدشون چی بود چرا میخواستن بهم آسیب بزنن
ران نزدیک تر شد بهم و آروم آروم چاقو رو گذاشت روی شکمم داشت فشار میداد که با پام محکم زدم رو پاش
سنجو:آییی ولم کنین عوضیا
ریندو دستمو محکم تر گرفت ران بلند شد
ران:هوف دختر سرسختی هستی
سنجو:هایتانی بیای نزدیکم واقعا میگم کاری__
ریندو:چیکار میخوای بکنی؟
اوم....واقعا کاری نمیتونستم بکنم
داشتم همینجوری فکر میکردم که یهو دیدم واکاسا داره از اونور پارک جلوی خونه میدوئه و منو دیده
مایکی تچی زیر لب گفت و ادامه داد
مایکی:مینا بریم...سنجو دعوای فردا رو یادت نره خانومی که میتونی از خودت دفاع کنی
ریندو ولم کرد و من افتادم روی زمین
واکاسا رسید بهم بغلم کرد
واکاسا:س..سنجو خوبی؟ گومن دیر کردم باید پیشت میموندم
سنجو:..من...من خوبم واکاسا حداقل...الان یه دلیلی پیدا کردم که بزنم دهن هاروچیو با اون گنگ مسخرشون رو صاف کنم
(واکاسا)
رفتار سنجو تغییر کرده بود
نمیدونم چه بلایی سرش اومده بود ولی هیچ ردی از زخم یا چیزی نیست
هایتانی ها و مایکی ام اصلا اهل تجاوز کردن نیستن پس چجوری روحیه ی سنجو انقدر یهویی عوض شد و اینکه سانزو اصلا اینجا نبود
*صبح روز بعدش*
واکاسا:سنجو...سنجو بیدار شو باید بریم
سنجو:ها؟ کجا...واکاسا بذار بخوابمممم
واکاسا:سنجو خیر سرت رهبر گنگی پاشو همه ی بچه ها پایینن
سنجو:واااااااااایییییی یادم رفته بود لباسام...لباسام کجاستتتتتتتتت
واکاسا:هیسسس آروم باش اونجان
_______
ادامه دارد:)))
۱۰.۰k
۱۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.