من یه عمر خودم بودم و خودم ...
من یه عمر خودم بودم و خودم ...
تو یادت نمیاد ، من غروبا میشستم پشت همین پنجره ، دستم رو میذاشتم زیر چونه و آدمهایی رو نگاه میکردم که بود و نبودشون برام فرقی نمیکرد ...
تو خبر نداری ، من همینجا ، با هر لبی که به لیوان چایی میزدم ، به حماقت اون دونفری که شونه به شونه ی هم راه میرفتن ، میخندیدم!
چه میدونستم روز بارونی چیه؟
غروب جمعه چه دردیه؟
انتظار چی میگه؟
من اصلا قبل تو ...
تو نمیدونی ،
وقتی نیومده بودی من حتی معنی "قبل" و "بعد" رو هم نمیدونستم .
من انقد پرت بودم که نمیدونستم به اون دو نفری که دارن باهم رlه میرن باید حسادت کنم .
من فکرشم نمیکردم که یک روز ، خودمو پیش یکی دیگه جا بزارم ...
شاید ...
شاید تو بی تقصیر بودی ، اما کاش
کاش میفهمیدی ؛
یا از اول نباید میومدی ، یا وقتی اومدی دیگه حق رفتن نداشتی ...
تو یادت نمیاد ، من غروبا میشستم پشت همین پنجره ، دستم رو میذاشتم زیر چونه و آدمهایی رو نگاه میکردم که بود و نبودشون برام فرقی نمیکرد ...
تو خبر نداری ، من همینجا ، با هر لبی که به لیوان چایی میزدم ، به حماقت اون دونفری که شونه به شونه ی هم راه میرفتن ، میخندیدم!
چه میدونستم روز بارونی چیه؟
غروب جمعه چه دردیه؟
انتظار چی میگه؟
من اصلا قبل تو ...
تو نمیدونی ،
وقتی نیومده بودی من حتی معنی "قبل" و "بعد" رو هم نمیدونستم .
من انقد پرت بودم که نمیدونستم به اون دو نفری که دارن باهم رlه میرن باید حسادت کنم .
من فکرشم نمیکردم که یک روز ، خودمو پیش یکی دیگه جا بزارم ...
شاید ...
شاید تو بی تقصیر بودی ، اما کاش
کاش میفهمیدی ؛
یا از اول نباید میومدی ، یا وقتی اومدی دیگه حق رفتن نداشتی ...
۳.۸k
۰۷ مرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.