ࡏ᪴ࡄߺࡐ߳ ܢ̣ߺܨ ࡆࡏࡎࡆܢ̣ߺ ܩܟ̇! :)
ࡏ᪴ࡄߺࡐ߳ ܢ̣ߺܨ ࡆࡏࡎࡆܢ̣ߺ ܩܟ̇! :)
#پارت_هفتم
ات
با سردرد بدی بیدار شدم..
من کجام؟؟
تو اتاق جیمین بودم
دیگه واقعا خیلی ازش میترسیدم
رو تخت نشسته بودم خواستم لند شم ک در باز شد اجوما اومد و ی سینی پر از غذا با خودش داشت می اورد منم با خودم میگفتم کی میخواد اینو بخوره حالا؟
همینجور داشتم فکر میکردم ک ی عدسه زدم پشت سرش ی عدسع ی دیگه
فکر کنم مریض شدم اجوما گف:دختر خیلی ضعیف شدیا بخور قوَت بگیری
از طرز حرف زدنش خندم گرفت
ولی خب پنهانش کردم
همینجوری لقمه های گندهشو میذاشت دهنم داشتم از سرفه خفه میشدم کبود شده بودم اجوما دست و پاشو گم کرده بود هی داد میزد اقا اقا لطفاً کمک کنید دختره از دست رفت
من همینجور سرفه میکردم ک...
از زبان جیمین
داشتم تو دفتر کارم کارامو انجام میدادم ک یهو از طبقه ی بالا صدای کمک می اومد!
سریع رفتم بالا دیدم ات کبود شده اجوما هم هی میزنه پشتش سریع رفتم اتو از پشت بغل کردم هی بهش فشار می آوردم ک لقمه از دهنش بیاد بیرون..
قلبم داشت از جا در می اومد بلاخره موفق شدم!
اما ات از حال رفت..
از زبان ات
جیمین ک اومد خیلی ترسیده بود
اومد کمکم کرد لقمه از دهنم در اومد ولی بعدش سیاهی مطلق بود!!
از زبان جیمین
اجوما داشت میلرزید
و منم عصبانی
ب اجوما گفتم:تو اخراجی
اجوما سرش پایین بود و گفت: آقا لطفاً منو ببخشید دیگه تکرار نمیکنم
گفتم: مگه جرعتشو داری؟!
گفتم که:همین الان از جلو چشمام گمشو..
اجوما رفت
منو ات موندیم زنگ زدیم سریع ب نامجون گفتم سریع ی خدمتکار بفرستع
نیم ساعت دیگه میرسیدن خدمتکارا
منم ات و برآید استایل بغل کردم و بردم گزاشتم رو تختم
من چرا دلم برا این دختر میلرزید؟
این دختر چی داره تو چشمامش ک دل سنگی منو آب کرده؟
#پارت_هفتم
ات
با سردرد بدی بیدار شدم..
من کجام؟؟
تو اتاق جیمین بودم
دیگه واقعا خیلی ازش میترسیدم
رو تخت نشسته بودم خواستم لند شم ک در باز شد اجوما اومد و ی سینی پر از غذا با خودش داشت می اورد منم با خودم میگفتم کی میخواد اینو بخوره حالا؟
همینجور داشتم فکر میکردم ک ی عدسه زدم پشت سرش ی عدسع ی دیگه
فکر کنم مریض شدم اجوما گف:دختر خیلی ضعیف شدیا بخور قوَت بگیری
از طرز حرف زدنش خندم گرفت
ولی خب پنهانش کردم
همینجوری لقمه های گندهشو میذاشت دهنم داشتم از سرفه خفه میشدم کبود شده بودم اجوما دست و پاشو گم کرده بود هی داد میزد اقا اقا لطفاً کمک کنید دختره از دست رفت
من همینجور سرفه میکردم ک...
از زبان جیمین
داشتم تو دفتر کارم کارامو انجام میدادم ک یهو از طبقه ی بالا صدای کمک می اومد!
سریع رفتم بالا دیدم ات کبود شده اجوما هم هی میزنه پشتش سریع رفتم اتو از پشت بغل کردم هی بهش فشار می آوردم ک لقمه از دهنش بیاد بیرون..
قلبم داشت از جا در می اومد بلاخره موفق شدم!
اما ات از حال رفت..
از زبان ات
جیمین ک اومد خیلی ترسیده بود
اومد کمکم کرد لقمه از دهنم در اومد ولی بعدش سیاهی مطلق بود!!
از زبان جیمین
اجوما داشت میلرزید
و منم عصبانی
ب اجوما گفتم:تو اخراجی
اجوما سرش پایین بود و گفت: آقا لطفاً منو ببخشید دیگه تکرار نمیکنم
گفتم: مگه جرعتشو داری؟!
گفتم که:همین الان از جلو چشمام گمشو..
اجوما رفت
منو ات موندیم زنگ زدیم سریع ب نامجون گفتم سریع ی خدمتکار بفرستع
نیم ساعت دیگه میرسیدن خدمتکارا
منم ات و برآید استایل بغل کردم و بردم گزاشتم رو تختم
من چرا دلم برا این دختر میلرزید؟
این دختر چی داره تو چشمامش ک دل سنگی منو آب کرده؟
۷.۹k
۰۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.