من به آوار میاندیشم

- من به آوار میاندیشم
و به تاراج وزش های سیاه
و به نوری مشکوک
که شبانگاهان در پنجره میکاود
و به گوری کوچک ، کوچک چون پیکر یک نوزاد
- کار... کار ؟
- آری ، اما در آن میز بزرگ
دشمنی مخفی مسکن دارد
که ترا میجود . آرام آرام
همچنان که چوب و دفتر را
و هزاران چیز بیهودهء دیگر را
و سرانجام ، تو در فنجانی چای فرو خواهی رفت
مثل قایق در گرداب
و در اعماق افق ، چیزی جز دود غلیظ سیگار
و خطوط نامفهوم نخواهی دید

(فروغ فرخزاد)
دیدگاه ها (۲)

به تماشا سوگندو به آغاز کلامو به پرواز کبوتر از ذهنواژه ای د...

من از عقرب نمی ترسم ولی از نیش می ترسماز آن گرگی که می پوشد ...

دلتنگیاتو بردار...به روی قلبم بذار...تکیه بده به شونم...تو ا...

من اونیم که سایه هم نداشتدلش رو توی کوچه جا گذاشتهمون که تو ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط