مردم از درد و به گوش تو فغانم نرسید

مردم از درد و به گوش تو فغانم نرسید
مردم از درد و به گوش تو فغانم نرسی
جان ز کف رفت و به لب راز نهانم نرسید
گرچه افروختم و سوختم و دود شدم
شکوه از دست تو هرگز به زبانم نرسید
به امید تو چو آیینه نشستم همه عمر
گرد راه تو به چشم نگرانم نرسید
غنچه ای بودم و پر پر شدم از باد بهار
شادم از بخت که فرصت به خزانم نرسید
من از پای در افتاده به وصلت چه رسم
که به دامان تو این اشک روانم نرسید
آه ! آن روز که دادم به تو آیینه دل
از تو این سنگ دلی ها به گمانم نرسید
عشق پاک من و تو قصه ی خورشید و گل است
که به گلبرگ تو ای غنچه لبانم نرسید
.
آه ! آن روز که دادم به تو آیینه دل
از تو این سنگ دلی ها به گمانم نرسید،،
،لطفا از کانال شب.مهتابی.منو.تو. بازدید بفرمائید
آدرس لینک کانال من در تلگرام* :
https://telegram.me/moonlightyy/ 
دیدگاه ها (۳)

ایننکه ما را پس میزنند و باز هم دوستشان داریماینکه جوابِ پیا...

مانـــــدن...امـــــان از این مانـــــدنکه به پای خیـــــلی ...

دلبرانه:‍ کلبه ای با نغمه ی گیتار می خواهد دلمبوی عطر دشت گن...

ای عشق تو هم خط زده ای دور مرا؟مرگ بیچاره،،کجایی،،بکشی جور م...

#طلوعِ‌چشمهایت...به خیالم می‌روی و از یاد خواهم برد نگاه ملی...

{سناریوی شماره ۸} || پارت چهلم ||نام سناریو: 《 قلبی از سنگ 》...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط