آنــــــــــه...
آنــــــــــه...
تکرار غریبانه روزهایت چگونه گذشت...
وقتی روشنی چشمهایت در پشت پرده های مه آلود اندوه پنهان بود...
با من بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکیت...
از تنهایی معصومانه دستهایت...
آیا میدانی که در هجوم دردها و غمهایت...
و در گیر و دار ملال آور دوران زندگیت حقیقت زلالی دریاچه نقره ای نهفته بود...
آنه اکنون آمده ام تا دستهایت را به پنجه ی طلایی خورشید دوستی بسپاری...
در آبی بیکران مهربانی ها به پرواز درآیی...
و اینک آنه شکفتن و سبز شدن در انتظار توست...
در انتظار توست...💕 #مهدیسا
تکرار غریبانه روزهایت چگونه گذشت...
وقتی روشنی چشمهایت در پشت پرده های مه آلود اندوه پنهان بود...
با من بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکیت...
از تنهایی معصومانه دستهایت...
آیا میدانی که در هجوم دردها و غمهایت...
و در گیر و دار ملال آور دوران زندگیت حقیقت زلالی دریاچه نقره ای نهفته بود...
آنه اکنون آمده ام تا دستهایت را به پنجه ی طلایی خورشید دوستی بسپاری...
در آبی بیکران مهربانی ها به پرواز درآیی...
و اینک آنه شکفتن و سبز شدن در انتظار توست...
در انتظار توست...💕 #مهدیسا
۵.۸k
۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.