اهم... پیج فن فیکمو دستم خورد پاکیدم الانم گشادم درست کنم
خلاصه انچه گذشت
نانا و ناکا خاهر برادر بودنو باهم زندگی میکردن نانا یبار اصرار کردو با داداشش رفتن تو گنگ تومان با باجی یکم بگو بخند کردن بعد باجی نانا رو رسوند خووه نانا چون کلید مونده بود دست ناکا رفت تا سوپری یچی بخره و تا شب بمونه تو خیابون تا داداشش بیاد بعد یهو سرو کله ی ران هایتانی ها پیدا شد نانا زل زده بود به رانو ران وقتی فهمید اومد سمتشو یکم باهم حرفیدن بعد ران که فهمید نانا یه داداش داره که تو گنگه تومانه نانا رو دزدید ناکا اومد خونه و دید خونه خالیه نشست گریه کرد زنگ زد یه باجی، باجی دلداریش داد رفتن تا نانا رو پیدا کنن ولی نتونستن از اونطرف رانو نانا باهم خرف زدن شبشو باهم دیگه لالا کردن صب که بیدار شدن رفتن سوپر مارکت تا یکم غذا مذا بکیرن بخورن ناکا اونارو پیدا کرد یدونه هابوند تو گوش نانا و نانا دوید تا خونه ناکا برای اینکه از دلش در بیاره نانا رو بغل کرد بردش پارک براش بستنی گرفت یکم جنتلعن بازی در اورد
بعدشم یکم از اینده نوشتم
تاکه این بچه رفت تا ببینه و بفهمه چطوری نانا مردو چرا کجا چگونه چه موقع چه کسانیـــ
اره خلاقه بعد ناکا گف همش زیر سر کیساکیه بعدش ناکا رف لبع ی پشت بوم اخرین پوکو به سیگار زدو خودشو انداختو عین گوچه پرت له شد
حالااااااا بریم ادامش...
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.