پارت 7
ارباب خون اشام ها
ویو تهیونگ:
_با چیزی ک گفت شوکه شدم ولی پیشنهاد خوبی بود پس قبول کردم ک دوستش بره رفتم جلو حافظه اون دختره رو پاک کردم بهش گفتم باهامون هیچ نسبتی نداره و گذاشتم بره
_کوک این دختره راهنمایی کن بره خونش
@چشم ارباب
_جیمین تو هم برو به کارای دیگه برس
=چشم ارباب
_وقتی اینا رو به بچه ها گفتم رفتن اسم اون دختره چی بود عا اره ات چه اسم خوبی داره، اونم خواست بره ک از دستش گرفتم
_تو کجا مگه به تو هم کاری دادم ک بری هاا(عصبانی)
+خ.. و... ب خ.. و.. ب دیگه اینجا من کاری ندارم ک میخوام برم باز به همون اتاقی ک بیهوش بودم 🤗(با ترس و لکنت)
_عه زرنگی تو باید بری سیاه چال فهمیدی از این به بعد اونجا میمونی شیر فهم شد (با داد و خیلی عصبانی)
+ب.. ا.. ش.. ه (با ترس)
حمایت فراموش نشه تو پارت پنجم، 25تا فالو، 25تا لایک، 10تا هم کامنت، پارت ششم، 30تا فالو، 30تا لایک، 20تا کامنت، پارت هفت هم هیچ شرطی نداره
ببینم چیکارا میکنین دیگه
راستی روزه اتون هم قبول باشه 💖❤💜
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.