درد است به جانم چه کنم نیست طبیبی

درد است به جانم چه کنم نیست طبیبی
پنهان شده در خنده ی من بغض عجیبی

در راه رسیدن به تو افتاده ام از پا
چنگی بزنم بی تو به دامان رقیبی

هر کس به طریقی ثمری دید ،ولی ما
جز خون دل از عشق نبردیم نصیبی

از غیر اگر طعنه شنیدیم غمی نیست
درد است ولی طعنه ی جان سوز حبیبی

لب تشنه به دنبال تو هر لحظه دویدم
شاید به سرابی دل ما را بفریبی

هر روز پریشان تر و تنها ترم از قبل
چون بلبل پرکن شده ام، نیست شکیببی

در طالع ما نیست دلی شاد و سری خوش
آری که گران شد تمام چیدن سیبی......
دیدگاه ها (۱)

دور که میشوم نزدیکتر می آید....نزدیک که میشوم دورتر میرود......

تومی گذری ....من می گذرم ...توازمن! !من از دل..تومی خندی ......

ﻣﯽ ﻧﺸﯿﻨﺪ ﺩﺭ ﺩﻟﻢ ﺭﻭﯾﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﺎﻧﻮﯼ ﻋﺸﻖﻃﺮﺡِ ﻧﻘﺶِ ﭼﻬﺮﮤ ﺯﯾﺒﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﺎ...

قبل از اینکه به کسی بگویی.....ماه من.به خودت خوب نگاه کنآیا ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط