این دوست داشتن و نبودن

این دوست داشتن و نبودن
ما را خسته از عطر روزگار می‌کند
و به تنهایی می‌برد
تا با کمک کلاف‌ها، ثانیه‌های خیال را ببافیم
او را پای درخت عشق، نزدیک خود می‌آوریم
و سفیدیِ نبودن را دور می‌ریزیم
و تسخیر می‌کنیم ساز نفس‌هایش را
با او همه جا می‌رویم
مزه می‌کنیم میوه‌ها را در فصل‌ها
عجیب است
در هوای خود زندانی‌ هستیم
و در آنی از ثانیه
روزگار ما را به واقعیت می‌برد
و باز دوست داشتن و نبودن را می‌بینیم
انگار که این واقعیت، خودِ خیال است
و ما چه بی‌پروا دلمان می‌گیرد
از این واقعیت، از این خیال‌ها...
.
.
.
.
.
.
پ.ن :خدا کنه یه اتفاق
خوب بیفته وسط زندگیمون...
آره همینجا...
وسط بی حوصلگی های روزانمون...
نگرانی های شبانمون...
وسط زخم های دلمون...
اونجایی که زندگی رو زندگی نکردیم...
یه اتفاق خوب بیفته...
اونقدر خوب که خاطرات سال ها جنگیدن و خواستن و نرسیدن از یادمون بره...
این اتفاق خوب همین الان، همین ساعت...
از پشت کوه های صبرمون طلوع کنه...
طلوعی که غروبش، غروب همه ی غصه هامون باشه برای همیشه...
دیدگاه ها (۲)

یه وقتایی لازمه فقط، به خودت ثابت کنی که چقدر خوبی....!

دلمان را به چهار تا شعر و جمله خوش کرده ایم که زبان شاید بگو...

درد فقط آنجایی است که میفهمی از اول هم منتظر همین اتفاق و بح...

میگفت نمیبخشمش،بخاطر تمام کارهایی که کرده،بخاطر قلبی که حالا...

هنوز صداش خوب یادمه... فرقی نداشت سر صبح یا سر ظهر، هر وقت م...

چپتر ۸ _ سایه های تارهوا سردتر از همیشه بود. باربارا با گلدا...

زخم کهنه )پارت ۹۲ شد. سایمون تیزتر ازونی بود این نگاه رو نفه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط