باز فریاد زدم حال پریشانم را

باز فریاد زدم حال پریشانم را
چه کنم از غم تو دیده‌ی گریانم را

نیمه شب جار زدم عشق تو را در غزلم
تا که پایان بدهم هق هق پنهانم را

آه و افسوس که هر شب جگرم می‌سوزد
رفته‌ای تا که به آتش بکشی جانم را

بر سرم کلبه‌ی تنهایی من آوار است
چه کنم بعد تو کاشانه‌ی ویرانم را

باش تا شاعر شیدای تو باشم همه شب
دائما طرد نکن قلب غزل خوانم را
دیدگاه ها (۰)

چرا از چشم غمگینم نمی‌فهمی درونم راچرا باور نداری روزهای سرن...

اگه قلبی رو درک نمیکنیحداقل زخم نزن

دلم یخ بست ،انگار این غمِ من سر نمی آیدولی کاری هم از دستان ...

😭😭😭💔قلم بنویس دردم را ، هوای قلب سردم رابگو با آینه آرام ، د...

●بال های سیاه و سفید○پارت 3

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط