یادم میاد هفتمین یا هشتمین ماه رمضون عمرم بود, به گمونم ا
یادم میاد هفتمین یا هشتمین ماه رمضون عمرم بود, به گمونم اواخر پاییز بود که چند روز رو بخاطر آلودگی هوا تعطیل کرده بودن
شب قدر بود , رفتیم مسجد سر کوچه , دیدم فردا امتحان داریم و ظاهرا باید امتحان بدیم , بچه ها رو بسیج کردم که بریم پارک بغل مسجد
اعتراف می کنم به تنهایی دوتا لاستیک آتیش زدم تا هوا آلوده تر بشه و ماهم تعطیل بشیم
پ.ن قسمت شد یه خاطره دیگه هم بعدا تعریف می کنم
شب قدر بود , رفتیم مسجد سر کوچه , دیدم فردا امتحان داریم و ظاهرا باید امتحان بدیم , بچه ها رو بسیج کردم که بریم پارک بغل مسجد
اعتراف می کنم به تنهایی دوتا لاستیک آتیش زدم تا هوا آلوده تر بشه و ماهم تعطیل بشیم
پ.ن قسمت شد یه خاطره دیگه هم بعدا تعریف می کنم
۱.۸k
۱۹ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.