پارت هفتم

پارت هفتم
تا اینکه یهو جونگکوک با سرعت به سمت او.ت رفت و اونو با پارچه ای که داشت بی هوش کرد
و آخرین صدایی که دخترک شنید این بود
کوک: در هر صورت مال خودمی
بعد از اون روز جونگکوک دختر رو دزدید
و الان اولین روزیه که دختر پیش پسرک داستان ماست
ا.ت: هوففف جئون توضیح منو دزدیده کرده خدمتکارش(تو ذهنش)
نینا کجاییییی( بلند)
که از پشت صدای جونگکوک رو شنید
کوک:نینا تا تقریبا یک ماه نمیاد(بم)
به محض برگشتن پوزخند پسر رو دید و یا اخم گفت
ا.ت:چی میخای مردک اصن نینا کجاست؟(بغضی که در تلاش پنهانی کنه)
کوک: خنده شیطانی
کوک: نینا ؟ (خنده) اونو پدر و مادرم و فرستادم ترکیه تا به شرکتمون برسن
ا.ت:چی؟چ...چرا؟
کوک: چون تو یه هر5زه بیشتر نیستی پس آوردن تا هر5زه خودم شی (خنده شیطانی)
ا.ت :من هرزه نیستم (بغض)
ا.ت ویو
با بغض بهش گفتم که با اومدن صدای گوشیش رفت
چرا زندگی من اینجوری خستم
دخترک داستان با گریه به کارش ادامه داد
حالا چه خبر از پسرک داستان؟
پیام از طرف کی بود؟
چه خبر بود؟
دیدگاه ها (۴)

جونگکوک ویو بعد از اینکه این حرف رو با بغض زد میخواستم برم پ...

گفتم اگر مخشو بزنم روباکس میده نداد🤡هعی کسی نیست بریم بازی🤣

بنده نیاز دارم🤣🤣🤣

پارت ۲۴ فیک مرز خون و عشق

قلب یخیپارت ۱۰از زبان ا/ت:غذامون تموم شد منم میخواستم برم دس...

پارت ۸۶ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط