عزیزِ دلم …
عزیزِ دلم …
اگر بعد از ظهر را در بزرگراه به #پرسه زدن نگذرانده بودم،
کسی چه می داند،
شاید دست به کار می شدم و چیزِ #شایسته ای مینوشتم که می توانست مرا از ورطه ای که #آشکارا در آن غوطه می خورم بیرون بکشد.
ولی اینطور که پیداست از این چیزها خبری نیست و همچنان رهسپارِ رختخواب خواهم شد؛ و به طورِ یقین تا مدتی چیزی نخواهم نوشت و طاعونی خواهم شد برای #خودم، #تو و تمامِ دنیا ...
#کافکا / #نامه_به_فلیسه
اگر بعد از ظهر را در بزرگراه به #پرسه زدن نگذرانده بودم،
کسی چه می داند،
شاید دست به کار می شدم و چیزِ #شایسته ای مینوشتم که می توانست مرا از ورطه ای که #آشکارا در آن غوطه می خورم بیرون بکشد.
ولی اینطور که پیداست از این چیزها خبری نیست و همچنان رهسپارِ رختخواب خواهم شد؛ و به طورِ یقین تا مدتی چیزی نخواهم نوشت و طاعونی خواهم شد برای #خودم، #تو و تمامِ دنیا ...
#کافکا / #نامه_به_فلیسه
۱.۸k
۳۰ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.