پارت همه چیو همه خاطراتم

پارتـ¹⁰: همه چیو، همه خاطراتم!؟

(کلارک🫂❤️‍🩹)

گوشی دیانا زنگ خورد
دیانا:(اوه.... من باید برم پیش اورانوس)
گفتم:(الان کجاس...؟)
دیانا:(با دایسو رفته پارک، منم الان میرم پیشش...خدافظ)
و رفت
جیمز:(بیا بیرون بیمارستان کارت دارم...)
گفتم:(باشه.....)
دستمو گرفت و بردتم بیرون
سعی میکردم دستمو از دستش بکشم بیرون ولی نمیشد، خیلی سفت گرفته بودش
اون خیلی شبیه یکی از بچه های کلاس ـمون بود
واستا ببینم
من.... یادمه!؟
من.... خاطراتمو یادمهههه!؟
یهو جیمز دستمو ول کرد
گفت:(امشب میای خونه من و تا حالت بهتر نشده نباید بری خونه خودت!)
گفتم:(نه..... من خوبم....)
_باید بیای
خودت میدونی که.... دوست ندارم خونه بقیه باشم....
_خونه بهترین دوستت چی؟
بهش نگاه کردم..... اون خیلی خوب منو میشناسه
گفتم:(باشه........)

(ساعت ۱۵)
(جیمز🔮🕸)

گفتم:(ناهار آمادست!.... کلارک!؟)
کلارک روی مبل خوابش برده بود
دلم نمیومد بیدارش کنم
ولی فک کنم داره خواب میبینه... چون داره تو خواب حرف میزنه و ناله میکنه...
گفتم:(کلارک!؟)
تا بهش دست زدم بیدار شد
کلارک:(چ... چ.... چه خبره!؟)
گفتم:(باز چرا چشات نقره ای شده؟ ولش کن.... بیا ناهار...)
نشست روی میز ناهار خوری
گفتم:(خواب دیدی؟)
کلارک:(اوهوم.....)
گفتم:(چی خواب دیدی....؟)
کلارک:(یادمه....یادم اومده)
گفتم:(چیو!؟)
کلارک:(همه چیو...)
منظورش رو نمیفهمیدم
گفتم:(میشه واضح بگی.....)
کلارک:(خاطراتمو.... یادمه)
با حرفش شگفت زده شدم
گفتم:(واقعا!؟)
کلارک:(اوهوم......)
حرفی نزدم
براش غذا ریختم
گذاشتم جلوش....
کلارک:(من گشنم نیس....)
گفتم:(باید بخوری)
چیزی نگفت و پا شد.... رفت تو اتاقی که برای مهموناییه که میان
احساس میکردم حالش خوب نیس... یا... خاطرات خوبی از گذشتش نداره
رفتم تو اتاق
گفتم:(کلارک!؟)
کلارک:(هوم!؟)
از صداش معلوم بود که بغض داره
نشستم کنارش
گفتم:(چیو یادته...!؟)
سکوت کرد
و بعد یه چیزی رو آروم گفت، درست نتونستم بفهمم ولی....
واستا ببینم... چیییی!؟

ادامهـ دارد....

دوستان فک کنم ریدم.....

بقیه پارت های رمان: https://wisgoon.com/c/1920495/

#سسونیک#شدو#آرت#اوسی#نقاشی#نقاش#آرتیست#رمان#داستان#کمیک
دیدگاه ها (۸)

فانک اینو هم پیدا کردم

نو کپشن.

منم بلاخره اینو درست کردم

بلاخره جیمز رو کشیدمممممم

پارت²³: اسم "جیمز" برام آشنا بود(یک ساعت بعد) (آریکا) شیکاس ...

پارت²⁴: جیمز؟ تویی؟(ساعت ۱۲:۳٠)(آریکا) متوجه شده بودم که نمی...

پارت ²⁵: توهم حس میکنی؟ (ساعت ۱۳)(خانه جیمز) خونه توی سکوت غ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط