روز مرگی یه دانشجو معماری :)
روز مرگی یه دانشجو معماری :)
من نمیتونم دوستش نداشته باشم و نمیتونم نسبت بهش بی اهمیت باشم، اما یاد گرفتم که نشون بدم حسی بهش ندارم و یاد گرفتم نشون بدم واسم اهمیت نداره...
من نفهم نیستم، اما زندگی بهم یاد داد که چطوری خودم رو به نفهمی بزنم!
به چشم های من نگاه کن! فکر میکنی خوابم؟ نه، نه! بیشتر از اون چیزی که فکرش رو بکنی هوشیارم، اون هایی که خوابن یه روز از خواب بلند میشن، ولی من خواب نیستم، من فقط خودم رو به خواب زدم، چشمهام رو بستم و دارم تو خیالاتم زندگی میکنم، برخلاف واقعیت ها..
مثل شنا کردن خلاف جهت ساحل، به سمت بی نهایت، من از ساحل میترسم، از واقعیتهاش میترسم، از آدمهاش میترسم، از دوست داشتنهاش هم میترسم...
من نمیتونم دوستش نداشته باشم و نمیتونم نسبت بهش بی اهمیت باشم، اما یاد گرفتم که نشون بدم حسی بهش ندارم و یاد گرفتم نشون بدم واسم اهمیت نداره...
من نفهم نیستم، اما زندگی بهم یاد داد که چطوری خودم رو به نفهمی بزنم!
به چشم های من نگاه کن! فکر میکنی خوابم؟ نه، نه! بیشتر از اون چیزی که فکرش رو بکنی هوشیارم، اون هایی که خوابن یه روز از خواب بلند میشن، ولی من خواب نیستم، من فقط خودم رو به خواب زدم، چشمهام رو بستم و دارم تو خیالاتم زندگی میکنم، برخلاف واقعیت ها..
مثل شنا کردن خلاف جهت ساحل، به سمت بی نهایت، من از ساحل میترسم، از واقعیتهاش میترسم، از آدمهاش میترسم، از دوست داشتنهاش هم میترسم...
۱۴.۳k
۱۲ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.