و دیگر عشق مرا به ذوق نمی افکند

و دیگر عشق مرا به ذوق نمی افکند
نه وعده ی عشق جوانم میکند نه وعده ی دیدار با تو
و دیگر به شوق هم نمی آیم
نه در بازی برگ ها
یا پرواز پرستوها
چه اتفاق تلخی
و چه تلخ تر اینکه من ذره ذره در این بی ذوقی ها جان می بازم
با هربار سنگین تر شدن تنهایی احساساتم
من به واقع در این سرزمین مادری فرو می ریزم
خواه امروز
خواه فردا

#الهام_اقبالی
دیدگاه ها (۱)

✿ کپشن خاص ✿تو در من نفس می‌کشیدی و گُمان می‌کردی رفتنت میتو...

عاشق كه شدى ديگر خودت نيستى می‌شوى عروسكى در دستانِ معشوق.....

رفتے و با تو رفت مرا شادے و امید... یاد آر آن زن ، آن زن دیو...

می خندم!تظاهر به شادی می کنم!حرف میزنم مثل همه…اما…خیلی وقت ...

و دیگر جوان نمیشومنه به وعده ی عشق ونه به وعده ی چشمان تو !و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط