𝚖𝚢 𝚋𝚊𝚋𝚢...
𝚖𝚢 𝚋𝚊𝚋𝚢...
P⁶
عمارت کوک
ا.ت«توی اتاقم نشسته بودم......هوفففف حوصلم پوکیدهههههه......چیزی توی اتاق نبود تا باهاش سرگرم بشم........الانه که یه کاری بکنم که خودمو به گا بدم.......بلند شدم رفتم پذیرایی......تلویزیون روشن کردم و فیلم ترسناک نگاه میکردم......محو فیلم بودم که دستی روی شونم نشست....جیغ کشیدم.......
ته«هوییی چته
ا.ت«س...لا...م
کوک«علیک سلام
ا.ت«خب ترسیدم
ته«آخه بچه جان وقتی میترسی چرا نگاه میکنی
ا.ت«نمیدونم خب بیکار بودم و حوصلم سر رفته بود
کوک«همین
ا.ت«آره...پس چی
ته«هیچی
ا.ت«اومدن روی مبل نشستن......یه سوالی ذهنم رو درگیر کرده بود.......هی با خودم کلنجار میرفتم که بپرسم یا نه......آخر دلمو به دریا زدم و پرسیدم.....«راستی....
کوک«چیه
ا.ت«اون مرده.......هنوز حرفم تموم نشده بود که مثل اینکه فهمیدن سوالم چیه گفتن
ته«آها شوگا......
کوک«اون دشمن منه......
ته«ولی......
کوک«چیه؟
ته«ولی چطوری رد اونجا رو زدن...هیشکی جز خودمون و بادیگاردا از اونجا خبر ندارن
کوک«اوممممم...مثل اینکه جاسوس داریم
ته«چطوری بفهمیم جاسوس کیه؟
کوک«الان نمیگم.....نمیتونم که بگم.....ممکنه شنود وصل کرده باشه و صدامون رو بشنوه.....
ته«پس بهتره حواسمون باشه....
عمارت شوگا
شوگا«اون دختره کی بود؟......این تنها سوالی بود که ذهنم رو بد جوری درگیر کرده بود......جذاب بود......شاید بشه با اون تهیونگ و جونگ کوک رو تهدید کرد........باید تقاص کاری که با خواهرم کردن رو بدن.......«جانگ هوووووو
جانگ هو«بله ارباب
شوگا«برو در باره اون دختره...اسمش....اسمش چی بود....آها ا.ت اطلاعات کسب کن
جانگ هو«چشم قربان
شوگا«اسمش رو موقعی که کوک صداش کرد فهمیدم......اسمشم مثل خودش زیبا بود.......مثل اینکه هرزه جدید پیدا کردم
عمارت کوک
کوک«ا.ت
ا.ت«بله
کوک«از این به بعد همینجا تمرین میکنیم
ا.ت«نمیشه از این تمرین کوفتی بگذریییی
کوک«نوچ
ا.ت«لب و لوچم رو آویزون کردم.....واقعا که.......من مهارت های رزمی تا حدودی بلد بودم.....همون یه زره هم برای دفاع از خودم بود.....«از کی شروع میکنی؟
کوک«از فردا الان اعصابم خیلی خورده
ا.ت«باشه
P⁶
عمارت کوک
ا.ت«توی اتاقم نشسته بودم......هوفففف حوصلم پوکیدهههههه......چیزی توی اتاق نبود تا باهاش سرگرم بشم........الانه که یه کاری بکنم که خودمو به گا بدم.......بلند شدم رفتم پذیرایی......تلویزیون روشن کردم و فیلم ترسناک نگاه میکردم......محو فیلم بودم که دستی روی شونم نشست....جیغ کشیدم.......
ته«هوییی چته
ا.ت«س...لا...م
کوک«علیک سلام
ا.ت«خب ترسیدم
ته«آخه بچه جان وقتی میترسی چرا نگاه میکنی
ا.ت«نمیدونم خب بیکار بودم و حوصلم سر رفته بود
کوک«همین
ا.ت«آره...پس چی
ته«هیچی
ا.ت«اومدن روی مبل نشستن......یه سوالی ذهنم رو درگیر کرده بود.......هی با خودم کلنجار میرفتم که بپرسم یا نه......آخر دلمو به دریا زدم و پرسیدم.....«راستی....
کوک«چیه
ا.ت«اون مرده.......هنوز حرفم تموم نشده بود که مثل اینکه فهمیدن سوالم چیه گفتن
ته«آها شوگا......
کوک«اون دشمن منه......
ته«ولی......
کوک«چیه؟
ته«ولی چطوری رد اونجا رو زدن...هیشکی جز خودمون و بادیگاردا از اونجا خبر ندارن
کوک«اوممممم...مثل اینکه جاسوس داریم
ته«چطوری بفهمیم جاسوس کیه؟
کوک«الان نمیگم.....نمیتونم که بگم.....ممکنه شنود وصل کرده باشه و صدامون رو بشنوه.....
ته«پس بهتره حواسمون باشه....
عمارت شوگا
شوگا«اون دختره کی بود؟......این تنها سوالی بود که ذهنم رو بد جوری درگیر کرده بود......جذاب بود......شاید بشه با اون تهیونگ و جونگ کوک رو تهدید کرد........باید تقاص کاری که با خواهرم کردن رو بدن.......«جانگ هوووووو
جانگ هو«بله ارباب
شوگا«برو در باره اون دختره...اسمش....اسمش چی بود....آها ا.ت اطلاعات کسب کن
جانگ هو«چشم قربان
شوگا«اسمش رو موقعی که کوک صداش کرد فهمیدم......اسمشم مثل خودش زیبا بود.......مثل اینکه هرزه جدید پیدا کردم
عمارت کوک
کوک«ا.ت
ا.ت«بله
کوک«از این به بعد همینجا تمرین میکنیم
ا.ت«نمیشه از این تمرین کوفتی بگذریییی
کوک«نوچ
ا.ت«لب و لوچم رو آویزون کردم.....واقعا که.......من مهارت های رزمی تا حدودی بلد بودم.....همون یه زره هم برای دفاع از خودم بود.....«از کی شروع میکنی؟
کوک«از فردا الان اعصابم خیلی خورده
ا.ت«باشه
۵۷.۵k
۰۳ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.