بن ابراهیم بن هاشم،
بن ابراهیم بن هاشم،
علل الشرائع / ترجمه ذهنی تهرانی، ج ۱، ص: ۴۹
از پدرش، از احمد بن محمّد بن ابی نصر بزنطی و محمّد بن ابی عمیر جملگی از ابان بن عثمان، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند:
در روز جنگ احد اصحاب و یاران رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله از صحنه کارزار گریختند و با آن حضرت غیر از علی بن ابی طالب علیه السّلام و ابو دجانه سماک بن خرشه احدی باقی نماند، پیامبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله فرمودند: ای ابا دجانه، آیا قوم خود را نمی بینی؟
عرضه داشت: آری.
حضرت فرمودند: به قوم خود ملحق شو.
عرض کرد: با خدا و رسولش این طور بیعت نکرده ام.
حضرت فرمودند: تو را حلال نموده و اجازه ات
دادم بروی.
عرض کرد: به خدا سوگند نمی گذارم که قریش بگویند من تو را رها کرده و فرار نمودم بلکه می ایستم تا بچشم آنچه تو می چشی، پیامبر او را دعا نمود و فرمود: خدا به تو جزای خیر دهد.
باری علی علیه السّلام در مقابل رسول خدا ایستاده و هر گاه گروهی از دشمن به آن جناب حمله می آورند با ایشان مقابله می کرد و آنها را بر می گرداند و کار به جایی رسید که آن حضرت یک تنه بسیاری از آنها را کشته و گروه زیادی را مجروح ساخت به حدّی که شمشیر آن صفدر شکست.
پس محضر پیامبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله آمد و عرضه داشت: یا رسول اللَّه این مرد (مقصود ابو دجانه است) با سلاح می جنگد ولی شمشیر من شکسته است پیامبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله شمشیر خودشان یعنی ذو الفقار را به علی علیه السّلام دادند و پیوسته آن حضرت با ذو الفقار دشمنان را از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله دفع می نمودند تا آنها را پراکنده کردند در این هنگام جبرئیل نازل شد و عرضه داشت یا محمّد، این عمل و ایثار از علی علیه السّلام مواساتی است در حقّ تو.
پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله فرمودند: علی از من و من از علی هستم.
جبرئیل عرض کرد: و من هم از شما دو نفر هستم.
و همگی صدایی را از آسمان شنیدند که به این عبارت طنین انداز بود: لا سیف إلّا ذو الفقار و لا فتی إلّا علی مصنّف این کتاب (محمّد بن علی بن الحسین) رحمة اللَّه علیه می گوید: این گفته جبرئیل یعنی: (و أنا منکما)
حاکی است از آرزوی وی که از آن دو بزرگوار (رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و علی بن ابی طالب علیه السّلام) باشد پس اگر از آن دو برتر می بود نباید این سخن
علل الشرائع / ترجمه ذهنی تهرانی، ج ۱، ص: ۵۱
را می گفت و تمنّا و آرزو کند که از مقام و درجه اش تنزّل کند بنا بر این، به خوبی می توان دریافت که ایراد جمله «انا منکما» به این منظور بود که از موقعیّت و درجه پایین به محلّ بالا ارتقاء پیدا کند و فضلی بر فضلش افزوده شود.
---------------
علل الشرائع / ترجمه ذهنی تهرانی، ج ۱، ص: ۴۹
از پدرش، از احمد بن محمّد بن ابی نصر بزنطی و محمّد بن ابی عمیر جملگی از ابان بن عثمان، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند:
در روز جنگ احد اصحاب و یاران رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله از صحنه کارزار گریختند و با آن حضرت غیر از علی بن ابی طالب علیه السّلام و ابو دجانه سماک بن خرشه احدی باقی نماند، پیامبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله فرمودند: ای ابا دجانه، آیا قوم خود را نمی بینی؟
عرضه داشت: آری.
حضرت فرمودند: به قوم خود ملحق شو.
عرض کرد: با خدا و رسولش این طور بیعت نکرده ام.
حضرت فرمودند: تو را حلال نموده و اجازه ات
دادم بروی.
عرض کرد: به خدا سوگند نمی گذارم که قریش بگویند من تو را رها کرده و فرار نمودم بلکه می ایستم تا بچشم آنچه تو می چشی، پیامبر او را دعا نمود و فرمود: خدا به تو جزای خیر دهد.
باری علی علیه السّلام در مقابل رسول خدا ایستاده و هر گاه گروهی از دشمن به آن جناب حمله می آورند با ایشان مقابله می کرد و آنها را بر می گرداند و کار به جایی رسید که آن حضرت یک تنه بسیاری از آنها را کشته و گروه زیادی را مجروح ساخت به حدّی که شمشیر آن صفدر شکست.
پس محضر پیامبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله آمد و عرضه داشت: یا رسول اللَّه این مرد (مقصود ابو دجانه است) با سلاح می جنگد ولی شمشیر من شکسته است پیامبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله شمشیر خودشان یعنی ذو الفقار را به علی علیه السّلام دادند و پیوسته آن حضرت با ذو الفقار دشمنان را از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله دفع می نمودند تا آنها را پراکنده کردند در این هنگام جبرئیل نازل شد و عرضه داشت یا محمّد، این عمل و ایثار از علی علیه السّلام مواساتی است در حقّ تو.
پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله فرمودند: علی از من و من از علی هستم.
جبرئیل عرض کرد: و من هم از شما دو نفر هستم.
و همگی صدایی را از آسمان شنیدند که به این عبارت طنین انداز بود: لا سیف إلّا ذو الفقار و لا فتی إلّا علی مصنّف این کتاب (محمّد بن علی بن الحسین) رحمة اللَّه علیه می گوید: این گفته جبرئیل یعنی: (و أنا منکما)
حاکی است از آرزوی وی که از آن دو بزرگوار (رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و علی بن ابی طالب علیه السّلام) باشد پس اگر از آن دو برتر می بود نباید این سخن
علل الشرائع / ترجمه ذهنی تهرانی، ج ۱، ص: ۵۱
را می گفت و تمنّا و آرزو کند که از مقام و درجه اش تنزّل کند بنا بر این، به خوبی می توان دریافت که ایراد جمله «انا منکما» به این منظور بود که از موقعیّت و درجه پایین به محلّ بالا ارتقاء پیدا کند و فضلی بر فضلش افزوده شود.
---------------
۲.۹k
۰۲ آذر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.