من زنی را میشناسم

من زنی را میشناسم
در حنجرهء مردی
ڪه سال ها
نه به هیچ عاشقانه ای
ڪه تنها به فریاد میلرزید
زندگی میکرد
من زنی را میشناسم
ڪه با چرخش یڪ "قفل"
تمام زندگی اش واژگون میشد
چرا ڪه ...
وحشتِ وجودِ مردی را به جانش می انداخت
ڪه نگاهش را
نه به مهر
ڪه به خشم ... روی صورت زن میپاشید
من زنی را میشناسم
ڪه سرش همیشه پایین بود
نه از شرم نوازش های مردش
از وصله های نانجیبانه اش
ڪه " ناجور" به شب و روزش دوخته بود
من زنی را میشناسم
ڪه سالها پیش مرده بود

و هرگز ندانست ...
نفهمید ...
ڪه عشق
این نیست...!!
دیدگاه ها (۴)

تقدیم به مادر قلمم راست بایست!واژه ها ...گوش به فرمان قلم!هم...

♥♥♡آدمــــــــــــــــها ... بـــــــا بعضـــــــــی حـــ...

کاش بجای گشت ارشاد "گشت شادی"داشتیم هرکی شاد نبود میبردن ازش...

دوستان گلم اقا افشین وخیلی ازشماهامیشناسید،واقعا پستاشون زیب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط