رمان عشق داغ: پارت ۹
بیرون منتظر شدو بودم که دیدم از اتاقش اومد بیرون بهش گفتم: خوشگل شدی!
شدو: (با خجالت) م..ممنون. تک خنده ی ریزی کردم و دستمو به سمتش دراز کردم و گفتم: پس منتظر چی هستی دستمو بگیر تا باهم بریم. تا اینو شنید صورتش به رنگ خون در اومد و گفت شدو: ب..باشه. دستشو گذاشت تو دستم. محکم دستشو فشردم جوری که اصلا نمیخواستم ولش کنم.
باهم از خوابگاه بیرون رفتیم هوای خیلی خوبی بود. بچه ها رو دیدم که دارن از دور برامون دست تکون میدن با شدو رفتیم پیششون گفتم: سلام بچه ها!! بچه ها گفتن: سلام سونیک!! سلام شدو!! تیلز گفت: خوب شد زود اومدین چون وسیله برای رفتن به پیک نیک خیلی زیاده و ماهم دس تنها نمیتونیم این همه وسیله رو بیاریم.! سونیک: ای بابا یعنی من قراره این وسیله ها رو تنهایی بیارم!! تیلز گفت: خنگ خدا نگفتم این وسیله هارو خودت تنهایی بیاری گفتم با کمک هم این کارو کنیم!! سونیک: باشه باشه جوش نزن تیلز! الان منو شدو کمکتون میکنیم. سونیک: شدو زود باش بیا کمکم نکنه توقع داری خودم تنهایی اینارو بیارم؟!
شدو خنده ی ریزی کردو گفت: باشه!! خیلی خوشحالم که شدو هم اومده!! که دیدم امی اومد جلومونو گفت: هی تو اسمت چی بود؟؟ اهاااا شدووو!!!! زودباش بیا اینجا کمکم کن این وسیله ها خیلی سنگینن کمرم درد گرفت! شدو گفت: باشه باشه اومدم!! که وقتی میخواست بره کمک امی دستشو گرفتمو گفتم: کجا کجا؟ قرار نیست ازم دور بشی!!شدو کوچولوی من!!کشیدمش سمت خودم و دستمو گذاشتم رو شونش و به امی گفتم: ببخشید امی اما شدو قراره به من کمک کنه نه تو!! چرا به ناکلز نمیگی بیاد کمکت کنه! دیدم امی با عصبانیت اومد سمتمو گفت: سونیک!!! دست از سر شدو بردار، بزار بیاد کمکم کنه! قرار نیست بخورمش که... شدو هم اون وسط عین لبوی سرخ شده بود!!واییی خیلی کیوت شده بود به امی گفتم: امی بهتره خودت دست از سر شدو برداری! به شدو گفتم: بیا بریم شدو! امی هم با صورت آتیشی نزدیک بود سرخم کنه که با شدو تندی وسایلو گرفتیمو رفتیم
این امی هم زیادی شلوغش میکنه و از احساس من نسبت به شدو خبر نداره!!
به شدو گفتم: هی شدو اون وسیله هارو بده من خسته میشی! اونم گفت: ن..نه سونیک میتونم بیارمش زیاد سنگین نیست بهش لبخند زدمو گفتم: خیل خب باشه هرجور راحتی! بعد از یک ساعتی به جای مورد نظرمون رسیدیم نفسمو حبس کردمو بیرون دادم منظره ی اینجا خیلی قشنگه به شدو نگاه کردم به نظر میومد اونم از اینجا خوشش اومده! زیر درخت نشستیم و منتظر شدیم تا بچه ها بیاین! به شدو گفتم: حس خوبی داره اینجا نه؟ شدو گفت: اره همینطوره
کمی بهش نزدیک شدم و........
ادامه دارد...
نویسنده: لطفا نظر بدید درمورد این پارت خوب بود یا نه؟🥰😇😉💞💝💫
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.