شب دل تنهای من بی او گرفتاری کشید

شب دل تنهای من بی او گرفتاری کشید
چشمهایم در فراقش درد بیداری کشید

زخم بی رنگ زمانه آشنا شد با زمین
جامهء زردی به دلهای سپیداری کشید

دفتر نقاشی ذهن مرا آلوده کرد
با قلم موی بهانه چوبهء داری کشید

آسمان خاطر ابری من آبی نشد
خط سرخی روی هر خورشید پنداری کشید

نامه ای با خون گل دادم به صندوق نسیم
باد و توفان آمد و "نه" در دل 'آری" کشید
دیدگاه ها (۳)

پیر که بشیم دندونامونم که بریزه شبیه این سیب زمینی میشیم😄 😂 ...

.سی سالگی به بعدکه عاشق شویدیگر اسمش را نمی‌نویسی کف دستتو د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط