آمدم تا بنشینی و بجوشم با تو

آمدم ، تا بنشینی و بجوشم ، با تو
تشنه هستم نفسی عشق بنوشم ، باتو

پیرهن در خور زیبایی تو هرگز نیست
باش تا پیرهن از شعر بپوشم ، با تو

شهرخالی شده ازعاشق ومن آمده ام
مست شعروغزل امشب بخروشم باتو

پیش تو می گذرم ازهمه بنشین وببین
لحظه ای را به جهانی نفروشم ، با تو

آسمان بار امانت ... ....نتوانست ، ولی
کوه را می کشم امروز به دوشم ، با تو

از تو امروز قناری ! غزلی می خواهم
غزلی زمزمه کن من همه گوشم ، با تو

بعدعمری که رسیدم به توبنشین نفسم
هرچه در بزم نصیبم شده ، نوشم با تو
دیدگاه ها (۱)

‌‌🍂🍃 مرا محڪم بغل کن زنده خواهم شد به آسانی ڪه گرمای تنت در ...

دچار شدم،بی آنکه بدانم عاشق شدم بی‌آنکه بخواهم من کجا !؟عشق ...

سهم من از بودن با تونگاه مهربان توستکه وجودم را لبریز از طرا...

من شبیه خودم دلتنگم برایت دوست داشتنت رابرای ابرها گفتم باری...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط