آمدم ، تا بنشینی و بجوشم ، با تو
آمدم ، تا بنشینی و بجوشم ، با تو
تشنه هستم نفسی عشق بنوشم ، باتو
پیرهن در خور زیبایی تو هرگز نیست
باش تا پیرهن از شعر بپوشم ، با تو
شهرخالی شده ازعاشق ومن آمده ام
مست شعروغزل امشب بخروشم باتو
پیش تو می گذرم ازهمه بنشین وببین
لحظه ای را به جهانی نفروشم ، با تو
آسمان بار امانت ... ....نتوانست ، ولی
کوه را می کشم امروز به دوشم ، با تو
از تو امروز قناری ! غزلی می خواهم
غزلی زمزمه کن من همه گوشم ، با تو
بعدعمری که رسیدم به توبنشین نفسم
هرچه در بزم نصیبم شده ، نوشم با تو
تشنه هستم نفسی عشق بنوشم ، باتو
پیرهن در خور زیبایی تو هرگز نیست
باش تا پیرهن از شعر بپوشم ، با تو
شهرخالی شده ازعاشق ومن آمده ام
مست شعروغزل امشب بخروشم باتو
پیش تو می گذرم ازهمه بنشین وببین
لحظه ای را به جهانی نفروشم ، با تو
آسمان بار امانت ... ....نتوانست ، ولی
کوه را می کشم امروز به دوشم ، با تو
از تو امروز قناری ! غزلی می خواهم
غزلی زمزمه کن من همه گوشم ، با تو
بعدعمری که رسیدم به توبنشین نفسم
هرچه در بزم نصیبم شده ، نوشم با تو
۱.۶k
۳۱ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.