ما چیزی

ما چیزی
برای از دست دادن
نداشتیم
جز رنج‌ها، دردها و زنجیرهامان...
ما چیزی برای از دست دادن نداشتیم به جز اندوهی هزارساله، زخم‌هایی عمیق و غباری غلیظ که مانع از دیدن خورشیدی می‌شد که در آستانه‌ی طلوعی باشکوه ایستاده بود.
ما همه چیز را از دست داده‌بودیم و با دستانی خالی و قلبی آکنده از خشم و بغض به اینجای مسیر رسیده‌بودیم و به خودمان که آمده بودیم لبه‌ی پرتگاهی عظیم ایستاده‌بودیم و یک راه بیشتر نداشتیم:

- پریدن!

یا می‌افتادیم
یا پرواز می‌کردیم.

هرچند که تفاوت چندانی نداشت و در هر صورت، همه چیز تمام می‌شد...

🌷🎀
دیدگاه ها (۰)

- چرا رنجم می دهی؟+ چون دوستت دارم.- نه دوستم نداری، وقتی کس...

یارب، آن روز کجا شد که تو از گوشه‌ی چشمگاه‌گاهی نظری جانب ما...

دوست داشتن خود بزرگترین انقلاب است...عشق به خود خودخواهی نیس...

روزگارا...... که چنین سخت به من می گیری؛   با خبر باش که پژم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط