دلم حوالی سالهای را میخواهد

.
دلم حوالی سالهای ۴۸،۴۷ را میخواهد...
دلم میخواهد چادر گلگلیم را سرکنم
و نذری مادرم را برایتان بیاورم
دلم میخواهد کاسه شعله زرد را
با گلهای محمدی پر کنی
و برایم بیاوری،
دلم میخواهد مادرت زنگ خانه مان را به صدا دربیاورد و در گوش مادرم
مرا برایت بخواهد
و تو با کت شلوار مشگی دامادیت و من چادر سفید مادربزرگت
لبخند از چشمانت جاری شود....
من
تو
چای دارچینی
و یک عمر خوشبختی.....
.

صبور_پورزارع
دیدگاه ها (۴)

چشم‌هایتزیبا و غمگین‌اندچشم‌هایت پیاده‌رویِ باران‌خورده‌یِ و...

این دختر به ظاهر خوشحالی که میبینی هر روز میره جلو آینه و به...

‌ ‌آدمها مشغول زیاد کردن فالورهایشان بودندکه ما دلمان به هم ...

مادر بزرگ می گفت حرف سرد، مِهر گرم رو از بین می بره!راست می ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط