ینی خدااااایی بهتون بگم هیچیییی عکس از ران و ریندو وسانزو
ینی خدااااایی بهتون بگم هیچیییی عکس از ران و ریندو وسانزو در یککک قاب ندارم باورتون میشههه یا فقط سانزو تکیه و ران ریندو باهم یائم همشون تکی ئن
الهی بمیرم برات سانزوووو
اوکی حرف بسه دیگه این از فن فیک جدیدم همونطور که گفتم از سه تا سادیسمی ژژذابببه(ران_ریندو_سانزو)
عا و اینم بگم اسم هر پارت فرق داره ولی شما دیدین روی کاور عکسی ازین سه تا هاته دیگه بدونین مال همینه:)))
_________________________________
*اولین دیدار*
part:1
(از زبون ا/ت)
با صدای ساعت گوشیم از خواب بلند شدم خورشید هنوز طلوع نکرده بود ولی من باید میرفتم مدرسه لباسامو پوشیدم و برای خودم یه قهوه درست کردم تا سر کلاس نخوابم گوشیم زنگ خورد وقتی نگا کردم دیدم شمارش ناشناسه منم چندان دوست نداشتم شماره های ناشناس رو جواب بدم قطعش کردمو به بقیه ی کارام رسیدم ساعت ۶:۴۹ بود دیگه کم کم باید میرفتم چون مدرسه به خونمون نزدیک بود پیاده میرفتم در خونه رو باز کردم کیلدمو برداشتم و رفتم بیرون
ا/ت:هوفف امیدوارم امروز دیگه خوب پیش بره
همینجوری داشتم با خودم توی ذهنم حرف میزدم که یکی دستمو کشید
(اوکی بقیشو از زبون خودم میگم:)))))
ا/ت:اوی چیکار میک.....
میخواست با عصبانیت حرف بزنه که با فردی قد بلند رو به رو شد
دو برابر خودش بود
موهاش بنفش و مشکی و بلند بودن
جای گردنش یه تتو داشت
و به ا/ت خیره شده بود و نیشخندی آزار دهنده میزد
(اینجا نیشخند منظورم همون لبخندیه که قلب فن گرلاشو به سه سوت به فنا میده❤️🔥
خودتون فهمیدین دیگه چی میگم)
ا/ت با ترس و اظطراب:تو....تو دیگه..کی هستی
؟/؟:اوو پس نشناختی منو؟اوخی بیبی من همونیم که از در اومدی بیرون اون مردی رو که داشت تعقیبت میکرد رو کشتم ینی ندیدی منو؟
ا/ت:نانییییییی؟تو کیوووو کشتیییییی اصننن اسمتتتت چیههه
همینطوری که ا/ت داشت با صدایی نه چندان آروم جملاتشو میگف سعی هم میکرد دستشو از توی دست اون فرد بیاره بیرون
؟/؟:اوممم...من ریندوئم..هایتانی ریندو
و دوباره لبخندی زد
با شنیدن اسم اون شخص ا/ت بی حرکت وایساد و به تتوی روی گردن ریندو خیره شد و بعد به چشماش
ا/ت:ت...تو ی..یه هایتان..ی هستی؟
ریندو:آره چطور بیب؟
همونجا ا/ت از هوش رفت و افتاد روی زمین ریندو لبخند از روی لبش رفت و به ا/ت خیره شد
ریندو با خونسردی و تفاوتی تماممم:خب انتظارشو داشتم هوف باید ببرمت مدرسه
دستاشو زد زیر پای ا/ت و بغلش کرد و راه افتاد.....
الهی بمیرم برات سانزوووو
اوکی حرف بسه دیگه این از فن فیک جدیدم همونطور که گفتم از سه تا سادیسمی ژژذابببه(ران_ریندو_سانزو)
عا و اینم بگم اسم هر پارت فرق داره ولی شما دیدین روی کاور عکسی ازین سه تا هاته دیگه بدونین مال همینه:)))
_________________________________
*اولین دیدار*
part:1
(از زبون ا/ت)
با صدای ساعت گوشیم از خواب بلند شدم خورشید هنوز طلوع نکرده بود ولی من باید میرفتم مدرسه لباسامو پوشیدم و برای خودم یه قهوه درست کردم تا سر کلاس نخوابم گوشیم زنگ خورد وقتی نگا کردم دیدم شمارش ناشناسه منم چندان دوست نداشتم شماره های ناشناس رو جواب بدم قطعش کردمو به بقیه ی کارام رسیدم ساعت ۶:۴۹ بود دیگه کم کم باید میرفتم چون مدرسه به خونمون نزدیک بود پیاده میرفتم در خونه رو باز کردم کیلدمو برداشتم و رفتم بیرون
ا/ت:هوفف امیدوارم امروز دیگه خوب پیش بره
همینجوری داشتم با خودم توی ذهنم حرف میزدم که یکی دستمو کشید
(اوکی بقیشو از زبون خودم میگم:)))))
ا/ت:اوی چیکار میک.....
میخواست با عصبانیت حرف بزنه که با فردی قد بلند رو به رو شد
دو برابر خودش بود
موهاش بنفش و مشکی و بلند بودن
جای گردنش یه تتو داشت
و به ا/ت خیره شده بود و نیشخندی آزار دهنده میزد
(اینجا نیشخند منظورم همون لبخندیه که قلب فن گرلاشو به سه سوت به فنا میده❤️🔥
خودتون فهمیدین دیگه چی میگم)
ا/ت با ترس و اظطراب:تو....تو دیگه..کی هستی
؟/؟:اوو پس نشناختی منو؟اوخی بیبی من همونیم که از در اومدی بیرون اون مردی رو که داشت تعقیبت میکرد رو کشتم ینی ندیدی منو؟
ا/ت:نانییییییی؟تو کیوووو کشتیییییی اصننن اسمتتتت چیههه
همینطوری که ا/ت داشت با صدایی نه چندان آروم جملاتشو میگف سعی هم میکرد دستشو از توی دست اون فرد بیاره بیرون
؟/؟:اوممم...من ریندوئم..هایتانی ریندو
و دوباره لبخندی زد
با شنیدن اسم اون شخص ا/ت بی حرکت وایساد و به تتوی روی گردن ریندو خیره شد و بعد به چشماش
ا/ت:ت...تو ی..یه هایتان..ی هستی؟
ریندو:آره چطور بیب؟
همونجا ا/ت از هوش رفت و افتاد روی زمین ریندو لبخند از روی لبش رفت و به ا/ت خیره شد
ریندو با خونسردی و تفاوتی تماممم:خب انتظارشو داشتم هوف باید ببرمت مدرسه
دستاشو زد زیر پای ا/ت و بغلش کرد و راه افتاد.....
۹.۴k
۲۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.