پریدن ربطی به بال ندارد قلب میخواهد

.
مرتبش نمی‌کند
می‌گذارد صبح
همان‌طور چروک بماند
از دیشب

می‌ایستد روبه‌روی پنجره،
می‌گذارد #مرگ
از دهانش پایین برود
بچرخد در سرسرای سینه‌اش
شیر خون را باز بگذارد،
یادش برود...

می‌گذارد باد
بیاید
پیراهن افتاده بر صندلی را بپوشد،
برود

می‌گذارد گلدان‌ها
یک بار هم شده
هرطور دوست داشته باشند
خشک شوند

می‌ایستد روبه‌روی پنجره
دست می‌کشد به موهایش،
می‌گوید:
پریدن، ربطی به بال ندارد
#قلب می‌خواهد

از کتاب: حفره‌ها
#گروس_عبدالملکیان
دیدگاه ها (۳)

س ک و ت س ق و ط

رفتن

کُپُن غم آدمها

سهم تو از دنیا چیه

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط