دست دوستم یه آیفون دیدم حسودیم شد

دست دوستم یه آیفون دیدم حسودیم شد
. اومدم خونه به مامانم گفتم :من یه اپل میخوام. یک لبخند مرموز زد.
شب که بابام اومد دیدم یه پلاستیک سیب دستش بود.
مامانم گفت تو فکر کردی من و بابات انگلیسی بلد نیستیم...!!!
دیدگاه ها (۴)

طرح و رنگ...

طرح و رنگ...

این شاید آخرین پست من باشه...من دارم میرم. دلم واقعا واسه وی...

رنگ.........

عشق چیز خوبیه پارت ۱۲ بادیگارد اومد بادیگارد : قربان فهمیدم ...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۳۲

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط