پارت نوزدهم

#پارت نوزدهم


رُز:
امیر علی بلند شد وگفت : من برم دیگه رهام یکم کار دارم
رهام : بمون ده دیقه نیست اومدی
امیر علی : عصر میام دنبالت خدافظ....
با رفتنش نفس عمیقی کشیدم وگفتم : آدم جلوش همش معذبه بس که اخمو وجدیه
رهام : کلا اینجوریه وگرنه خیلی هم پسر خوبیه
باهم وارد خونه شدیم مامان با دیدنم کلی سوال جوابم کرد ومنم جواب می دادم برعکس تصورم خسته بودم یه گلدون اب کردم وگل ها رو گذاشتم تو گلدون ورفتم اتاقم وگلدون رو گذاشتم کنار گلدون گل های خشکیده خواستگاریم
لباس عوض کردم ورفتم دو تخت وآماده خواب شدم صدای موبایلم اومد برداشتمش یه شماره روند اس داده بود

- دلم از الان برات تنگ شده گل قشنگم *امیرحسین*

ناخواسته خندیدم ویه حس خوب تموم وجودمو گرفت در جوابش نوشتم

- اگه بیای دنبالم عصر میام با هم خونمون رو بچینیم


جواب داد
- چشم خانمم از خدامه

خندیدم وجواب دادم
- چشمت بی بلا منتظرم


دیگه اون اس نداد وبا لبخند گرفتم خوابیدم


با احساس دستی تو موهام پلکای سنگینمو باز کردم از دیدن امیر حسین متعجب شدم ونگاش کردم لبخند زد وگفت : ساعت خواب خانمم
- ساعت چنده مگه
نشستم وساعت رو میز کنار تخت رو نگاه کردم چند ساعت بود خواب بودم
امیر حسین : فکر کردم بیداری وگرنه نمیومدم دنبالت
- ببخشید خیلی خوابم میومد
لبخند زدوگفت : مهم نیست عزیزم آماده شو بریم که کلی کار داریم این رنگم خیلی بهت میاد
خجالت می کشیدم جلوش باتاپ وشلوار بودم که به رنگ سبز بودن دستی به موهام کشید وگفت : بیرون منتظرتم
یه نفس راحت کشیدم چقدر نگاه هاش دقیق بود پسره ای چشم هیز
دیدگاه ها (۳)

#پارت بیستم رُز: لباس پوشیدم وآماده شدم واز اتاقم اومدم بیرو...

#پارت بیست ویکم رُز:حاجیه خانم با یه سینی برگشت وگفت : امیر ...

#پارت هجدهم رُز:نگاش کردم به چشاش چشای عسلی با رگ های سبز رو...

#پارت هفدهم رُز : محل کار امیر حسین یا بهتر بگم باباش فوق ال...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۴۶۱ دوتا دستش رو گرفته و مضطرب...

Novel panleo ♡ #part⁴⁸ ♡『 paniz 』با غلت خوردن از خواب بیدار ...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۴۹۳ دستش رو روی نیم رخم گذاشت ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط