اون روز رو خوب یادمه. آسمون آبی بود باغ پر شده بود از عطر
اون روز رو خوب یادمه. آسمون آبی بود باغ پر شده بود از عطر بهار نارنج و پرتقال . صدای قورباغه ها از رودخونه ی پایین دست شنیده می شد.
صندلیم رو برداشتم و با کتابم و لیوان چای رفتم زیر سایه ی یه درخت. به اندازه سر کشیدن چایم روی صندلی نشستم. اون چند دقیقه به اندازه چند سال انرژی داشت. همه رو به جون خریدم و توی قلبم جمع کردم.از اینجایی که من هستم همه چی رنگ داره، عطر داره.
اگه دل بدی به دل زندگی سبز میشی، سبز می مونی. مثل برگهای سبز پرتقال...
صندلیم رو برداشتم و با کتابم و لیوان چای رفتم زیر سایه ی یه درخت. به اندازه سر کشیدن چایم روی صندلی نشستم. اون چند دقیقه به اندازه چند سال انرژی داشت. همه رو به جون خریدم و توی قلبم جمع کردم.از اینجایی که من هستم همه چی رنگ داره، عطر داره.
اگه دل بدی به دل زندگی سبز میشی، سبز می مونی. مثل برگهای سبز پرتقال...
۱.۳k
۰۶ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.