سناریو سوکوکو: هیولای زیبا
خووووب بریم که پارت جدید رو بنویسیم حواسم هست به سوال هام جواب ندادین هاااااا گفته باشم
قبل از اینکه بخوام سناریو رو بنویسم میخوام معنی اسم هارو بهتون بگم
آیامه: گل زنبق
چو: پروانه * چو پسر بوده هااااا*
هیبیکی: صدا
هوشی: ستاره
لیلیث: شب
اسم لیلیث درواقع معنی کاملش میشه موجودی که در شب ظاهر میشه
خوب حالا بریم که سناریو رو بخونیم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ♪
شب ویو چویا:
دازای وارد اتاق شد و غذام رو روی میز گذاشت بعد رو به روم ایستاد و شروع به حرف زدن کرد: هوشی به دیدنت اومد مگه نه؟
چویا: تو از کجا میدونی هوشی کیه؟
دازای: اون از طرف خودم اومده چجوری میتونم ندونم؟
چویا: پس...اون درمانی که میگفتی...
دازای: چویا...بیا بهش فکر کنیم...یه آدم احمق که همه چیز داشته قبل از مرگش چه نفرینی میتونه روی کسی که اسباب بازیش بوده بزاره؟
چویا: نفرینی که اون رو روز به روز به بیمصرف بودن و بی ارزش بودن بیشتر نزدیک کنه
دازای: درسته و این یعنی آیامه میخواد تو توی بدبختی دست و پا بزنی و برای همین مسخره ترین و بچه گونه ترین روش ممکن رو انتخاب کرده
چویا: منظورت چیه؟ اینکه تمام مدت مریض باشم و با جون بقیه زنده بمونم اصلا بچه گونه نیست
دازای: نه اتفاقا بچه گونه میشه وقتی درمان بیماریت تشکیل یه خانواده باشه
چویا: تشکیل خانواده؟ این خیلی مسخره است
دازای: دقیقا به همین دلیل اون هیچ وقت فکر نمیکرد که تو به این فکر بیوفتی و حتی بتونی تشکیل خانواده بدی اون باخودش چی میگه؟ احتمالا میگه آخه کی دوست داره خانواده یه آدم مریض که هر لحظه ممکن بیوفته بمیره باشه؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ♪
تماممممم خوب نظرتون چیه؟؟؟
قبل از اینکه بخوام سناریو رو بنویسم میخوام معنی اسم هارو بهتون بگم
آیامه: گل زنبق
چو: پروانه * چو پسر بوده هااااا*
هیبیکی: صدا
هوشی: ستاره
لیلیث: شب
اسم لیلیث درواقع معنی کاملش میشه موجودی که در شب ظاهر میشه
خوب حالا بریم که سناریو رو بخونیم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ♪
شب ویو چویا:
دازای وارد اتاق شد و غذام رو روی میز گذاشت بعد رو به روم ایستاد و شروع به حرف زدن کرد: هوشی به دیدنت اومد مگه نه؟
چویا: تو از کجا میدونی هوشی کیه؟
دازای: اون از طرف خودم اومده چجوری میتونم ندونم؟
چویا: پس...اون درمانی که میگفتی...
دازای: چویا...بیا بهش فکر کنیم...یه آدم احمق که همه چیز داشته قبل از مرگش چه نفرینی میتونه روی کسی که اسباب بازیش بوده بزاره؟
چویا: نفرینی که اون رو روز به روز به بیمصرف بودن و بی ارزش بودن بیشتر نزدیک کنه
دازای: درسته و این یعنی آیامه میخواد تو توی بدبختی دست و پا بزنی و برای همین مسخره ترین و بچه گونه ترین روش ممکن رو انتخاب کرده
چویا: منظورت چیه؟ اینکه تمام مدت مریض باشم و با جون بقیه زنده بمونم اصلا بچه گونه نیست
دازای: نه اتفاقا بچه گونه میشه وقتی درمان بیماریت تشکیل یه خانواده باشه
چویا: تشکیل خانواده؟ این خیلی مسخره است
دازای: دقیقا به همین دلیل اون هیچ وقت فکر نمیکرد که تو به این فکر بیوفتی و حتی بتونی تشکیل خانواده بدی اون باخودش چی میگه؟ احتمالا میگه آخه کی دوست داره خانواده یه آدم مریض که هر لحظه ممکن بیوفته بمیره باشه؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ♪
تماممممم خوب نظرتون چیه؟؟؟
- ۲.۲k
- ۰۱ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط