با اشک می زنم ورق این فال خسته را

با اشک می زنم ورق این فال خسته را

فالی دوا نمی شود این سرشکسته را

خون از تمام چشم و دلم سیل می شود

هر وقت که وا می کنم این زخم بسته را

این نذر عاشقی است که ریزم به هر قدم

گلها به پای آمدنت دسته دسته را

از بس نیامدی غزلم پیر شد ببین!

رنگ سپید روی غزلها نشسته را

باید شبی نشست غزل عاشقانه چید

این واژهای خالی از هم گسسته را

آقا تو را به جان غزلهای منتظر

منت گذار جاده ی با اشک شسته را
دیدگاه ها (۱)

سلام.مولای مهربانم .. سلام آقا جانم . یابن الحسن سه شنبه شده...

سلام ای مهربانت ترین مولا .سلام ای غریب ترین سردار .سلام ای ...

شب های احیا در فراق تو گذر شدعمرم تباه است و ز هجر تو سپر شد...

رمضان بی تو دلم تنگ شودمیروی و دل من سنگ شودرمضان یک خبر از ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط