گیرم از ته مانده ی عشق تو شعری ساختم

گیرم از ته مانده ی عشق تو شعری ساختم....
سود شعرم چیست وقتی که تو را من باختم....
خوب می دانی دل دیوانه ام از سنگ نیست....
گرچه آهنگی برای ماندنت ننواختم....
شرم دارم از دلم بیرون کنم مهر تو را....
من که خود روزی به سوی مهر تو می تاختم....
قیمت دل کندنت کم نیست...اما غم نخور ....
من بهای رفتنت را با جنون پرداختم 
دیدگاه ها (۱)

چای میریزم ولی تنها خیالت بامن استطعم قندان لب وچشم زلالت با...

ماه بانوی ِ جزیره! دلبری را بیخیال دامن ِ گلدار ِ رقص ِ بندر...

هر زنی لابه لای موهایشمردی را پنهان کرده استهر وقت یک زن را ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط