تکپارتی

تـ‌کـ‌پـ‌ارتـ‌ـی-
(اخرین تکپارتی درخاستیه..)
یونگی‌ویو
سلام..یونگی یا همون شوگا هستم..دوست صمیمی و جون جونی اتم..و خوب ی چندماهی هست ی حسایی بهش پیدا کردم
امروز میخام ببرمش رستوران و بهش اعتراف کنم

ات‌ویو
سلام من اتم..یونگی امروز میخاد ببرتم رستوران
شاید مث داستانا میخاد بهم اعتراف کنه(اره منگل)
ی حموم ¹ساعته رفتم
چی بپوشم؟ واهای خدایا مگه میخای بری سر قرار انقد سخت میگیرم
ی دامن با کراپ میپوشم
خیلیم زیبا
یکم ارایش کردم..خوبه
حالا باید منتظر یونگی باشم
فک کن بهم اعتراف کنه..کراشه ها..وا چیمیگم
شاید میخاد ازم نارنگی بگیره
معلوم نیستتت

"پرش زمانی توی رستوران"

یونگی. چی میخوری سفارش بدم؟
ات. هرچی تو بخوری منم میخورم
یونگی. من ی چیزکیک سفارش میدم
ات. منم پس چیزکیک میخورم

"⁵مین بعد"
یونگی. خوب..عاااا از کجا شروع کنم
ات. از اونجایی ک از تلف کردن وقت خوشم نمیاد..برو سر اصل مطلب
یونگی. ببین نمیخام دوستیمون خراب بشه..ولی ی چندماهیه بهت حس پیدا کردم

ات‌ویو
با گفتن حرفش گلبم تند تند میزد
الان چی بگم؟ اره؟ نه؟ شاید؟
واهایییی چی بگم؟؟؟

ات. ار..چیز نه..چیز نمیدونمممم
یونگی. عاا خوب تا فردا بهت وقت میدم نظرتو بگی
"ویوفردا"
یونگی. خوب نظرت چیه؟
ات. نمبدونم..هروقت میبینمت قلبم مث گنجشک میزنه..نمیتونم مث ادم حرف بزنم
یونگی. پس توام دوسم داری..
ات. ا..اره
یونگی. اجازه هست؟
ات. اره
و ی بوسه خیـ..چیز عالی ای رو شروع کردن😂
پـ‌ایـ‌ان
ــ
چطور بود؟
دیدگاه ها (۷)

🙂💔

😬😮‍💨

چندپارتی~"پارت اخر" p⁵ات‌ویوچرا نجاتم داد؟ اینکه بهم باور ند...

چندپارتی~p⁴ات‌ویورفتم سمت خونه درختیمونتیغو برداشتم ک کارمو ...

رمان j_k

بهترین رقیب منپارت۱ویو اتبا صدای آلارم گوشیم از خواب بیدار ش...

پارت ۲۰ات: اخ جیمین سرشو از تو گردن از بیرون میاره جیمین: بی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط