در این محاکمه تفهیم اتهامم کن

در این محاکمه تفهیم اتّهامم کن
سپس به بوسه ی کارآمدی تمامم کن

اگرچه تیغ زمانه نکرد آرامم ،
تو با سیاست ابروی خویش رامم کن

به اشتیاق تو جمعیتی است در دل من
بگیر تنگ در آغوش و قتل عامم کن

شهید نیستم اما تو کوچه ی خود را
به پاس این همه سرگشتگی به نامم کن

شراب کهنه چرا؟ خون تازه آوردم...
اگر که باب دلت نیستم حرامم کن

لبم به جان نرسید و رسید جان به لبم
تو مرحمت کن و با بوسه ای تمامم کن

علیرضا بدیع
دیدگاه ها (۳۶)

رمضان است و تو هستی، چه کنم با این دردماه من یک طرف و ماه خد...

بی تو حال روح بیتابم فقط تغییر کرد!علت تحلیل اعصابم فقط تغیی...

وقتی انعکاس آیینه ها،چهره ایست،پیرو خسته،آنگاه درمی یابیمچه ...

پر زدن از دام ابریشم به من هم می رسدشادمانی های بعد از غم به...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط