فکرش را که میکنم، من متعلق به این دوران نیستم...
فکرش را که میکنم، من متعلق به این دوران نیستم...
من باید در قرون وسطی به دنیا میآمدم،
در یک روز بارانیِ سرد...
جوانیام را باید وسطِ لشکرکشی دشمن به سرزمینم میگذراندم...
هر شب فانوس به دست به معبد میرفتم و برای سلامتیات در جنگ دعا میکردم...
روزها نانِ داغ میپختم و در دامنم میگذاشتم و برای کبوترها خرد میکردم...
حتما از آنها میخواستم در عوضِ کارم از تو خبری برایم بیاورند...
شاید هم جزو زنان دربار بودم،
تو هم یکی از محافظین قصر...
کرور کرور آدم میمرد زیر سمِ اسبها و در بین لشکرکشی دشمنان
و من، تو را به زیرکی به اتاقم دعوت میکردم و فارغ از اوضاع زمانه شراب قرمز میخوردیم و آرمیده در بالینِ هم به آتش در شومینه زل میزدیم...
شاید هم باید همین ایران میبودم،
در عصر زندیه یا شاید هم صفویه
یکی از دخترهای میرزاشیرازی بودم،
عزیز دردانه ی پدرم...
تو هم پسرِ حاجی صراف بودی...
لابد آن زمان باید به دامن مردانهات چشم میدوختم و قربان صدقهی قامت رعنا و سیبیل نازکت میرفتم...
خودم هم خیاطی میکردم و یکی دو تا در میان، سوزن در انگشتانم میرفت از بس که غرق در خیالت بودم...
نمیدانم کدام عصر برای زنانگیهای من مناسبتر بوده،
اما یقین دارم، این عصر متعلق به من نیست...
#شین_مست
من باید در قرون وسطی به دنیا میآمدم،
در یک روز بارانیِ سرد...
جوانیام را باید وسطِ لشکرکشی دشمن به سرزمینم میگذراندم...
هر شب فانوس به دست به معبد میرفتم و برای سلامتیات در جنگ دعا میکردم...
روزها نانِ داغ میپختم و در دامنم میگذاشتم و برای کبوترها خرد میکردم...
حتما از آنها میخواستم در عوضِ کارم از تو خبری برایم بیاورند...
شاید هم جزو زنان دربار بودم،
تو هم یکی از محافظین قصر...
کرور کرور آدم میمرد زیر سمِ اسبها و در بین لشکرکشی دشمنان
و من، تو را به زیرکی به اتاقم دعوت میکردم و فارغ از اوضاع زمانه شراب قرمز میخوردیم و آرمیده در بالینِ هم به آتش در شومینه زل میزدیم...
شاید هم باید همین ایران میبودم،
در عصر زندیه یا شاید هم صفویه
یکی از دخترهای میرزاشیرازی بودم،
عزیز دردانه ی پدرم...
تو هم پسرِ حاجی صراف بودی...
لابد آن زمان باید به دامن مردانهات چشم میدوختم و قربان صدقهی قامت رعنا و سیبیل نازکت میرفتم...
خودم هم خیاطی میکردم و یکی دو تا در میان، سوزن در انگشتانم میرفت از بس که غرق در خیالت بودم...
نمیدانم کدام عصر برای زنانگیهای من مناسبتر بوده،
اما یقین دارم، این عصر متعلق به من نیست...
#شین_مست
۳.۳k
۲۷ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.